.
#شب_هفتم_محرم
روزگارم در پناه تکیه ات سر می شود
دست، بر خاک سیاهم می زنم زر می شود
بچهء شاگردِ پرچم دوز را، مردی شده!
خوش بحالش مثل نوکرهات، نوکر می شود
فرش خود را می فروشم خرج هیئت می کنم
برکت ولخرجی ام، صدها برابر می شود
هروله کردم، پس از آن گریه می چسبد فقط
خستگی سینه زن با گریه اش در می شود
عقل را ول کرده ام، خواب و خوراکم روضه است
مجلس دیوانه ها یک جور دیگر می شود
پهلوی هر روضه، چایِ قند، پهلو میخورم
اشک هایم آبِ جوش این سماور می شود
مزه دارد دستپخت آشپزهایت حسین!
بانی دیگ غذایت شخص مادر می شود
چوب و هیزم دیدم و یاد تنور افتاده ام
سوختم از غصهء آن سر که لاغر می شود
دخترم خورده زمین و پای او زخمی شده
از رقیه خواستم!... عشقش مکرر می شود
آب می نوشم ولی در استکانم آتش است
تشنگی کربلا با آب، بدتر می شود
پیش زهرا آب را بستند بر اهل حرم
این خبر دارد به داغی سخت، منجر میشود
گریه کرد و از میان خیمه پا بیرون گذاشت
گفت بابا؛ یاورت این دفعه اصغر میشود
نه حسن داری کنارت، نه علمداری حسین
گر بمانم در حرم، محسن مکدّر میشود
یک علیِّ اکبر تو شد هزار و یک علی
پس علیِّ اصغرت هم چند لشکر میشود
#محرم
#حضرت_علی_اصغر
#رضا_دین_پرور ✍
.