قسمت7⃣5⃣
#حضرت_نرجس_و_تولد_آخرین_موعود
خلیفه جایزه اى بسیار زیاد به کسى مى دهد که خبرهاى مخفى این خانه را به او برساند. اگر خلیفه خبر دار بشود که مهدى(عج الله)به دنیا آمده است حتماً او را شهید مى کند.😔
آخر آنها چقدر بى رحم هستند، چرا مى خواهند نوزادى را که تازه به دنیا آمده است به قتل برسانند؟
اضطراب تمام وجود مرا فرا مى گیرد، قلم از دستم مى افتد.
حکیمه از سوز دل دعا مى کند: خدایا خودت کمک کن!
او اشک در چشم دارد، با خود فکر مى کند که مهدى(عج الله) را در کجا پنهان کنم؟
* * *
در یک چشم به هم زدن، پرندگانى زیبا حاضر مى شوند; نه آنها پرندگانى معمولى نیستند; آنها فرشتگانى از عرش خدا هستند.
امام عسکرى(علیه السلام) فرزندش را از نرجس مى گیرد و با یکى از آن فرشتگان سخن مى گوید. فکر مى کنم که او با جبرئیل سخن مى گوید: «مهدى را به آسمان ها ببر و از او محافظت نما».
آن فرشته نزدیک مى آید، مهدى(علیه السلام) را از دست پدر مى گیرد و مى خواهد به سوى آسمان پر بکشد.
امام نگاهى به چهره فرزندش مى کند، اشک در چشمانش حلقه مى زند و مى گوید: «مهدى! من تو را به آن کسى مى سپارم که مادرِ موسى، فرزندش را به او سپرد».
جبرئیل و دیگر فرشتگان به سوى آسمان پر مى کشند و مهدى را با خود مى برند.
خداى من! نرجس دارد گریه مى کند!😔
او تازه مى خواست نوزادش را در بغل بگیرد، امّا نشد.
امام عسکرى(علیه السلام) متوجّه گریه نرجس مى شود، رو به او مى کند و مى گوید: «گریه نکن! به زودى فرزندت در آغوش تو خواهد بود و او فقط از سینه تو شیر خواهد خورد».
ادامهدارد...
╔═💎💫═══╗
@emamolasr
╚═══💫💎═╝