#بخشی_از_کتاب_تقاص📕
#با_کسب_اجازه_از_ناشر✔️
#قسمت_هشتم
«حق الناسی که از سرم گذشت»
منظور از ملکوت اعمال ، باطن و واقعيت اعمال است، آنجا ملكوت اعمال را دیدم . من مواردی از حق الناس را دیدم که کمتر کسی آن را رعايت مي کند. مثلا یکبار به خاطر نبود جای پارک ، ماشینم را جلوی یک پاركينگ گذاشتم.
«بدهکاری هایی که فراموش کرده بودم»
یکی از چیزهایی که آن لحظات در بررسی زندگی ام متوجه شدم، بدهکاری به چند نفر بود. من از نوجوانی مراقب بودم به کسی بدهکار نمانم. مثلا وقتی از کاسب محل چیزی میخريدم و بدهکار میشدم سريع آن را پرداخت می کردم. اما آنجا به من نشان دادند در جوانی از چند نفر پول قرض گرفته ام و فراموش کرده ام که آن را برگردانم. د آن دوست مهربان که در هنگام مشاهده زندگی ام در کنارم بود گفت: " درست است که تو فراموش کردی، اما ای کاش جایی می نوشتی که به این چند نفر بدهکاری ، تا اينطور دچار حق الناس نشوی ، کاش توصیه قرآن را عمل می کردی و هر مسئله ی مالی را مکتوب می کرد .. حالا باید صبر کنی تا این چند نفر به برزخ بيايند و از تو راضی شوند تا بتوانی سفر آخرت را به خوبی طی کنی . ها خیلی از این موضوع ناراحت شدم. با خودم گفتم يعنى چطور می شود آنها را از خودم راضی کنم ? لطف خدا شامل حالم شد و به زندگی برگشتم، وقتی از بيمارستان مرخص شدم سراغ آن سه نفری که در جوانی از آنها قرض گرفته بودم رفتم. . به آنها التماس و طلب بخشش کردم. حتى به آنها گفتم مبلغ و طلب خود را معادل ارزش امروزی حساب کنند. دو نفر از آنها گفتند: ما مطمئن بودیم که فراموش کردی برای همین حلالت کردیم و از اصل مال هم گذشتیم. و دیگری هم با دریافت همان مبلغ مرا حلال کرد.
« دعانویس»
یک روز شخصی به دیدنم آمد و از من خواست دعایی که روی کاغذ نوشته را برای پسرش که در زندان بود بفرستم...
او شنيده بود که من دوست رئيس زندان هستم. من هم این برگه را به دوستم نشان دادم و گفتم : پدر یکی از متهمین قاچاق مواد مخدر خواسته این دعا را به پسرش برسانم.. دوستم برکه را نگاه کرد، در آن چند آیه قرآن و چند خط دعا نوشته شده بود، گفت: مشکلی ندارد و برگه را به پسر آن شخص داد. آن مرد خیلی از من خوشش آمد و گفت: من دعانویسم و از این راه می توانم کارهای زیادی انجام بدهم. من با ارتباط گرفتن با جن، با خیلی از حقايق رو به رو می شوم، اگر دوست داری می توانم به تو هم ياد بدهم. آن زمان جوان بودم و ساده ، با خودم گفتم شاید بتوانم از این طریق به اهل بيت نزدیکتر شوم. شاید بتوانم محل حضور امام زمان (عج) را پیدا کنم و ... با این دیدگاه، قبول کردم و مشغول ریاضت شدم. چهل روز از خانه بیرون نیامدم، به ذکر و دعا پرداختم و کارهایی که دعانویس دستور داده بود را انجام دادم. اواخر چله نشینی احساس کردم چشمانم به برخي حقايق باز شده . برخی از جن ها را می دیدم که به سراغم می آمدند. خوشحال بودم که از این راه می توانم به درجاتی برسم. و همان روز یکی از دوستانم که فهميده بود چه کاری انجام می دهم پیغام داد و گفت: ميتواني دعایی برای من بنویسی؟. من می خواهم با دختری در محله ی خودمان ازدواج کنم ولی این دختر به من علاقه ندارد، یک دغا بنویس که این دختر حسابی به من علاقه مند شود. و از استادم سؤال کردم.. او به من یاد داد چطور اینکار را انجام دهم. من به دوستم پیام دادم که نام دختر و نام پدر و مادرش را برایم بفرستد. درست همان شبی که می خواستم این کار را انجام بدهم متوجه شدم علمای ما با این کار مخالفند ' و تسخیر جن، یا بعضی دعانویسی ها را حرام می دانند.
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
#ادامهدارد...
【
@emamzaman_12 】