هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : بیست و دو✨💥 دوران دبیرستانش اوج روزهای سخت درگیری‌های👌 انقلاب بود. یک روز عصر که به خانه آمد هنوز از راه نرسیده سلامی کرد و یک‌دفعه گفت: «مادر! اسمم رو دوست ندارم.»🤔 گفتم: «بسم‌الله!، چرا، مگه چی شه؟» گفت: «خوبه! ولی برام مناسب نیست دوست دارم اسمم «عصمت»🌷 باشه از این به بعد منو عصمت صدا کنید همون اسم شناسنامه‌ای خودم.» گفتم: «دوست و آشنا تو رو منیژه صدا می‌کنند، اونا چی؟»🧐 گفت: «به اونا گفتم. اسم من عصمته، عصمت» مانده بودم چه‌کار کنم، مدام اصرار می‌کرد که الّا و بلّا باید اسمم عصمت باشد. وقتی برق خوشحالی😍 را در چشمانش دیدم، دیگر چیزی نگفتم؛ چون احساس کردم به دنبال نام واقعی شخصیت خودش است. آن وقت‌ها بچه‌ها با یک اسم بزرگ می‌شدند که عرف جامعه باشد. عصمت🌸 اسم شناسنامه‌اش بود. غلامعلی از نام اهل بیت(ع) خوشش می‌آمد از همان اول وقتی رفته بود برایش شناسنامه بگیرد عصمت🌸 را انتخاب کرده بود؛ اما منیژه صدایش می‌کردیم حتی زمانی که به مدرسه رفت دوستانش با این اسم صدایش می‌زدند. بعد از آن روز هر موقع عصمت🌸 صدایش می‌کردم فامیل و دوستان با تعجب می‌گفتند: «فاطمه خانم! تو چندتا بچه دیگه هم داری، چرا برای این دختر این‌قدر خوشحالی می‌کنی و با حالت خاصی صدایش می‌زنی؟»🤔 می‌گفتم: «این دختر حالت عجیبی داره! من مطمئن هستم که عصمتم🌸 به بهترین جاها می‌رسه ، آینده‌اش برای منِ مادر خیلی روشنه.»☺️ محبت من به عصمت رنگ دیگری داشت هر چند خداوند بعد از او یک دختر و دو پسر دیگر به ما عطا کرد؛ اما از محبت من به عصمت چیزی کم نشد.🍃🌸🍃 ادامه دارد ....... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️