هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : پنجم 🌹 «فصل چهارم» 🌹اینک من‌، محمد حسن! بنده کوچک حضرت عشق! سربازی گمنام در بیمارستان بقیه‌الله ‌الاعظم(عج)‌،🌻 شوق قطره‌ای را دارم که به دریا رسیده! جان این قطره‌ کوچک‌، به دستان تو بند است؛ دست‌هایم 🤲را بگیر حضرت عشق ... لباس اتاق عمل می‌پوشم و با محمد می‌روم برای دیدن مسئول بیهوشی. توی راهرو‌، جلوی رختکن می‌ایستم‌. نگاهی به اطراف می‌اندازم و به تعداد زیاد اتاق‌ها و رفت و آمد کادر اتاق عمل و آمار بالای بیماران خیره می‌شوم!🍃 🌹با تعجب‌، بلند و هیجان زده می‌گویم:«این‌جا برای خودش یه شهره‌ها! من گم می‌شم توی این راهروها!»🍃 🌹محمد می‌زند به پهلویم و زیر لب می‌گوید:«چرا این‌جوری نگاه می‌کنی؟ الان میگن این تا حالا اتاق عمل ندیده» من هم در جوابش می‌گویم:«باشه اگه گم شدم، یه گوشه از گشنگی مُردم خونم گردن تو!»😊 می‌گوید:«بازم که به فکر خورد و خوراکی! نمی‌میری! همه جا دوربین و آیفون داره! آیفون بزن میام پیدات می‌کنم!» 🌹طبق معمول‌، مشغول کل کل هستیم که مسئول بیهوشی به سمت‌مان می‌آید.به چهره گل انداخته من که به زور جلوی خنده‌ام را گرفته‌ام نگاهی می‌اندازد و می‌گوید:«سلام! شما کجا بودی تا حالا؟ می‌دونی این رفیقت چند روزه سر ما رو برده از بس گفته دوستم🌷 قراره بیاد این‌جا؟» هر سه می‌خندیم و من برگه معرفی را می‌دهم دستش و می‌گویم:«ببخشید! کارهای اداری طول کشید.»🍃 نگاهی به برگه می‌اندازد و می‌گوید:«از فردا بیا هم مشغول به کار شو‌، هم شیفت برات بنویسم‌.» 🌹لبخند تشکر آمیزی می‌زنم و با هول و اشتیاق می‌پرسم:«یه سوال دارم! محمد می‌گه شما با جایی که برای سوریه نیرو اعزام می‌کنند در ارتباطید.می‌شه من برم اون‌جا برای اعزام‌، شما هم منو سفارش کنید؟»🍃 یک لحظه انگار نگاهش به انعکاس شیشه‌ عینکم می‌خشکد! می‌گوید:«سوریه؟! 🌺شما اول برادریت رو ثابت کن! چقدر عجله داری‌، هستیم در خدمتتون آقای قاسمی! چهار تا شیفت بیا‌، بذار از راه برسی، بعد نوربالا بزن!» خجالت می‌کشم از حرفش و در جواب می‌گویم:«ای بابا! من اصلاً به خاطر همین اومدم این‌جا!» می‌خندد😊 و بعد از خداحافظی می‌خندد و بعد از خداحافظی با من تا میانه راهرو با محمد می‌رود و در گوشش چیزی می‌گوید...🌿 انگار هنوز جدی نگرفته است سؤالم را! اما من‌، دلم بی صبر و قرار است و مهیا برای وعده‌ دیدار‌....🍃✨🍃 ......... 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐