•┈┈┈┈┈••✾🕊✾••┈┈┈┈•
•┈┈┈┈┈••✾🕊✾••┈┈┈┈•
رمان"ماهنقرهاۍوطنینصدایٺ"
#پارت_14
#نویسنده_خادمالرقیه
#کپی ❌
با صدای آن دختر توجه چند نفر دیگر هم به مونیکا جمع شد کافی بود کلمه ای حرف بزند تا
بالا بیاورد پس فقط سری تکان داد و به سمت سرویس بهداشتی ها رفت توی روشویی خم شد
و بالا اورد باز هم خون گریه اش گرفته بود دهانش را شست و دوباره به جای خود برگشت و
نشست دارو هایش را خورد و دوباره چشمانش رابست یاد حرف آن پسر افتاد که گفته بود
"
امام رضا(ع) شفا میده "
از ته دل اسم امام رضا(ع) را صدا زد در اثر دارو ها کم کم خوابش برد در خواب دشتی سرسبز
را دید که پوشیده از گل های زیبا و رنگا رنگ بود چرخی دور خود زد و ایستاد شخصی را از
دور دید که به این سمت می آمد قدی بلند و رشید داشت صورتی نورانی و شال سبزی بر سر
داشت نزدیک که رسید با صدای زیبا و دلنشینی گفت: سلام دخترم
(
#کپی از رمان فقط با ذکر نام نویسنده وگرنه حرام و پیگرد قانونی دارد)
ناشناس بگوشیم:
https://harfeto.timefriend.net/16729325764576
•┈┈┈┈••✾🖤✾••┈┈┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈┈┈••✾🖤✾••┈┈┈┈•