🌸🍃بسم الله النور🍃🌸
#خودتوبهخدابسپار
منی که تا حالا این همه دقت تو ایات قران نکرده بودم و بیشتر از اطرافیان و تلویزیون آیاتش رو شنیده بودم اما حالا خودم محضر حضرت قران نشسته بودم و ایات رو میخوندم.📖
📿هر چی ایات بیشتری میخوندم رغبتم به ادامه ش بیشتر می شد.
یه جورایی حس میکردم خدا برام داستان میگه و با داستانهای قران و حرفاش راه رو نشونم میده...هر روز که میگذشت و بیشتر میخوندم میدیدم برنامه ی زندگیم رو بهم میگه‼️
میدونین بچه ها دیدین وقتی یه نفر یه رباتی رودرست میکنه فقط خودش میدونه چجوری کار میکنه و اگه خراب شد درستش میکنه❓
خب خدا هم که خالق ماست بهتر میدونه چی برام خوبه ، چی بد‼️
چی به نفعمه و چی به ضررم، درسته؟ پس خودتو بسپر بهش که مهربانتر از پدر و مادرمونه😊
همون خدایی که خالقمه بهم یاد داده
که
چجوری صداش بزنم مثل ربناهایی که تو این کتاب زندگی اورده، یا با گفتن توصیفات بهشت و جهنمش مهربونیش رو نشونم میده و هشدار میده که راه رو بیراهه نرم تا به اون نعمتهای بهشتیش برسم.
خلاصه بعداز اون یه حس عجیبی پیدا کردم و دیگه قران خوندن جزو برنامه ی اصلی هر روزم شده بود. یه جورایی اولین استارت مسیر زندگیم همون موقع خورد و منی که استادی نداشتم خدا با قرانش باهام حرف زد....🌹🍃
البته به همین کتاب فقط ختم نمیشه ها... خدا به پیامبر فرمود رسالتش رو با ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام تموم کنه😍
با ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام اوج مهربونیتش رو به تمام بنده هاش نشون داد.🌿
خلاصه کم کم با
#قرآن رفیق شدم و حال دلم نسبت به قبل بهتر شده بود. تا اینکه خونه مون رو عوض کردیم و به یه خونه جدید رفتیم.
خوبی خونه جدیدمون🏡 این بود که به امامزاده نزدیک بودیم، روزها تو حیاط دراز میکشیدم و به آسمون خیره میشدم.
اینم بگم که خانواده من از اون خانواده هایی که کاملا مذهبی باشن نبودنا.... بزن و برقص داشتن عروسیا میرفتن، اهنگ گوش میدادن، با این حال مسجد میرفتیم اما مثل الان تو مراسمات مذهبی و هیئتها نمیرفتیم، خیلی هم وقت نداشتیم چون تو تابستون برای کمک به پدرم باغ میرفتیم و خیلی نمیتونستیم تو این جور مراسما باشیم.
اینو به اونایی دارم میگم که پیویم میگفتن خانم مهاجری تو خونه ما کسی با این اعتقاداتی که ما دنبالشیم نیست و برامون سخته، میخوامبگم اگه بخوایم بندگی خدا رو بکنیم باید همه چی رو به خدا بسپریم و از خودش کمک بخوایم مطمئن باشین خودش دستتونو میگیره😊
🌷 خلاصه روزها میگذشت و یه روز که عصر از باغ میومدیم دیدم دارن شربت پخش میکنن و مولودی گذاشتن، اومدم خونه و فهمیدم روز نیمه شعبانه!
اون موقع ها خیلی امام زمانو مثل الان نمیشناختم چون کسی درباره ش بهم نگفته بود😔
همه شاد بودن اما تو دل من غوغایی به پا بود، از وقتی برگشتم خونه بدجور دلم گرفته بود....
#ادامهدارد....
🚫
انتشار و کپی ممنوع دوست عزیز🚫
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🆔
@eshgheasemani
🆔
@eshgheasemani