↙️ پای کار اسلام 🔻خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد 💢 قسمت هجدهم: نخبه‌ی نخبه پرور ♦️حسین واقعا بود. 🔻در علوم مختلف مطالعات عمیق داشت: فلسفه، فقه، تاریخ، هنر، طب، معماری، روانشناسی، جامعه شناسی، علوم راهبردی و... 💢در بعضی از علوم واقعا استاد بود مثل هنر، رسانه، یهودیت، کابالا، صهیونیست، جریان شناسی. ♨️به معنی واقعی کلمه عاشق فلسفه بود، غرق در صدرا و حکمت متعالیه و علامه طباطبایی بود. 🔻دنبال علم بود، بیخود تعصب به خرج نمیداد که حالا مثلا من چون طلبه ام نباید طب یا معماری بخونم، طلبه باید فقط فقه بخونه و از این حرفها... 🔻عرفان هم خونده بود، هم عرفان اسلامی، هم عرفان یهود. 💢فقه هم خوب کار کرده بود، خودش تعریف میکرد برای نوشتن کتاب نقد قمه زنی، بیش از ۲۰۰ساعت مطالعه فقهی کرده و با کلی استاد ممتاز فقه مباحثه و گفتگو داشته. ♦️فقه یهود(تلمود) را هم کار کرده بود. 💢هم به زبان عربی مسلط بود، هم به زبان عبری. انگلیسی هم کلاس رفته بود و مدرک تافل داشت. ⏪ یادمه میگفت بیش از یک میلیارد جمعیت کره زمین زبان اسپانیایی حرف میزنن، باید برم اسپانیایی یاد بگیرم. 💢یکی دیگه از برنامه هاش یادگیری زبان بود، میگفت: دنبال تاسیس یه شبکه ماهواره ای به زبان اردو هستم. اطراف ایران همه اردو زبان هستن، هند و پاکستان و... چرا صدا و سیما یه شبکه بزرگ اردو زبان راه اندازی نمیکنه؟ ♦️با "پرس تی وی" همکاری هایی داشت. 🔻مشاور ساخت چند مستند برای شبکه ولایت و الکوثر هم بود. ⏪با تمام موسسات علمی قم و تهران کار میکرد. ما را با شهریار زرشناس، سعید مستغاثی، پیام فضلی نژاد، حسن عباسی، شمس الدین رحمانی، محمدهادی همایون، علیرضا سلطانشاهی و خیلی های دیگه آشنا کرد. 🔻بخیل نبود، زکات علمش رو عملا میداد. اگه یه مقاله یا کتاب خوب میدید یا با استادی آشنا میشد، سریع بهت معرفی میکرد. 💢بعضی وقتها یه دفعه زنگ میزد و بدون هیچ مقدمه ای میگفت محسن کجایی؟ همین الان پاشو بیا فلان جا. ♦️میدونستم اگه برم کلی کار میریزه سرم، ولی چون دوسش داشتم همه کارهام رو تعطیل میکردم و میرفتم. 🔴یه بار زنگ زد گفت الان صفاشهرم، آدرس داد گفت همین الان بیا. 🔻زمانی بود که مشغول نوشتن پایان نامه ارشد بودم و موضوع پایان نامه ام هم تاریخ نگاری استعمار انگلیس بود. ↙️ آدرس را پیدا کردم، یکی از موسسات مشهور قم بود. مدتها بود دنبال اون موسسه بودم. رفتم داخل و دیدم با مسول موسسه نشسته و داره با حرارت صحبت میکنه. 💢منو معرفی کرد و گفت بشین با حاج آقا مفصل صحبت کن، هر سوالی داری بپرس، همه رو ضبط کن، بعد پیاده کن، ویرایش کن، بیار ببینم، تبدیلش کن به یه مقاله، چاپش کن... اتفاقا همین طور هم شد! 🔻کلاً مدلش همین طور بود، سریع و بدون فوت وقت، کاملا جهادی. 💢ماها رو با خیلی از اساتید آشنا کرد، با اینکه خودش استاد بود اما مقابل اساتید زانو میزد و شاگردی میکرد. ♦️هرجا استادی گیر میاورد ولش نمیکرد. یادمه همین عیدنوروز ۱۴۰۰ رفتم یزد و بهش زنگ زدم، گفتم کجایی حکیم؟ گفت تو کجایی؟ گفتم من یزدم. خودش هم یزد بود، تعجب کردم، آخه ایام نوروز که میشد، یکی دو روز میومد یزد و بعد از صله ارحام، خانواده اش را میگذاشت و برمیگشت قم تا کارهای عقب مونده رو انجام بده، میگفت توی همین فرصتهای عید نوروز که مردم دنبال آجیل خوردنن، کلی مقاله نوشته ام! 💢خلاصه یه آدرس بهم داد و گفت همین الان بیا. میدونستم اگه برم وقتم تلف نمیشه. رفتم دیدم دکتر جعفر قنادباشی که استاد درجه یک در حوزه آفریقاپژوهی هست رو گیر آورده و داره باهاش صحبت میکنه. ♦️چند نفر دیگه از دوستان هم بودند، اصلا باورم نمیشد، مدتها بود دنبال استاد قنادباشی بودم. 💢بعد از اون جلسه هم رفتیم سراغ یکی دیگه از اساتید که بیش از ۳۰ سال در زمینه کار پژوهشی و تبلیغی کرده بود...یعنی همون دو روزی هم که میومد یزد، دنبال این بود که یه کار مفید انجام بده. 🔻جلوی اساتید هم یه جوری معرفیت میکرد و بهت شخصیت میداد که نگو ... حسین ذره پرور بود. https://eitaa.com/eslamesyasi