#تشرفات (قسمت سوم)
#ملاقات_با_امام_زمان_عج
💥ناگهان دیدم چهار نفر سوار پیدا شدند و آن سواری که بزرگ آنها بود فرمود: جعفر! با زائر ما چه می کنی؟ عرض کردم: آقا چه کنم، در کار او درمانده ام! آن سه نفر دیگر پیاده شدند. یک نفر آنها نیزه ای در دست داشت او آن را در گودال آبی که خشک شده بود فرو برد آب جوشش کرد و گودال پر شد. آن میّت را غسل دادند، بزرگِ آنها جلو ایستاد و با هم نماز میّت را خواندیم و بعد هم او را محکم بر الاغ بستند و ناپدید شدند.
✨💫✨
من هم به راه افتادم ناگاه دیدم از قافله ای که پیش از ما حرکت کرده بود گذشتم و جلو افتادم. کمی گذشت دیدم به قافله ای که پیش از آن قافله حرکت کرده بود رسیدم. و بعد هم طولی نکشید که دیدم به "پل سفید" نزدیک کربلا رسیده ام. در تعجب و حیرت بودم که این چه جریان و حکایتی است! میت را بردم و در وادی ایمن دفن کردم. قافله ما تقریبا بعد از بیست روز رسید. هر کدام از اهل قافله می پرسید: تو کی و چگونه آمدی! من قضیه را برای بعضی به اجمال و برای بعضی مشروحاً می گفتم و آنها هم تعجب می کردند.
✨💫✨
تا این که روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم ولی با کمال تعجب دیدم مردم را بصورت حیوانات مختلف می بینم، از قبیل گرگ، خوک، میمون و غیره و جمعی را هم بصورت انسان می دیدم! از شدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم، باز مردم را به همان حالت دیدم و برگشتم و بعد از ظهر رفتم و باز مردم را همانطور مشاهده کردم! روز بعد که رفتم دیدم همه بصورت انسان می باشند...
ادامه دارد....
#ح_دو_پ_کوثر_هرند 🌹