#حضرت_حر_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#مثنوی
حر پشیمان توأم یا حسین
"دست به دامان توأم یا حسین"
دست نیاز من و دامان تو
کوه گناه من و غفران تو
روز نخستین به تو دل باختم
در دل من بودی و نشناختم
روی علی اکبر تو دیدنی است
دست علمدار تو بوسیدنی است
حر ریاحی به درت آمده
فطرس بی بال و پرت آمده
مقتل خون اوج کمال من است
تیر محبت پر و بال من است
بال من از تیغهء شمشيرهاست
سينهء تنگم سپر تیرهاست
حال کـه از لطـف پذیرفتیام
رتبه به من دادی و حرّ گفتیام
از کـرمِ خـویش مـدالم بده
رخصت میـدانِ وصـالم بده
باب تو بر قاتل خود شیر داد
از کرمش به خصم، شمشیر داد
از تو سزد ای پسر بوتراب
تا که به دشمن بدهی جام آب
ای به فدای تو و آقائی ات
خصم تو شرمنده ی سقائی ات
گر چه خود از شطّ فرات آمدم
در طلب آب حیات آمدم
کاش می آوردم یک جرعه آب
بر لب خشکیده ی طفل رباب
العطش طفل تو کشته مرا
دیشب از این غصّه نمردم چرا
آه که هم گام به دشمن شدم
باعث این سوزِ عطش من شدم
حال اگر من به تو بد کرده ام
فاطمه را واسطه آورده ام
در طلب توبه، به تاب و تبم
تا صف محشر خجل از زینبم
###
ای شده از خود تهی از دوست پُر
مادرت از روز ازل خوانده حُر
آنکـه گنـه کـار پذیرد منم
آنکه تو را دست بگیرد منم
شیفتهء پر زدنت بوده ام
منتظر آمدنت بوده ام
باغ گل یاس شدی، مرحبا
وصل به عبّاس شدی، مرحبا
پشت سـر تـوست دعـای همه
اجـر تـو بـا مـادر مـا فـاطمه
از ادب تو به من و مادرم
بود حسینی شدنت باورم
فخر کن ای روح رها از بدن
حـرّ منی حـرّ منی حـرّ من
ای تـو فـروشنده، خریـدار، ما
دل به سر دستِ تـو، دلـدار، ما
در پی دیدار حبیب آمدی
یا که به یاریّ غریب آمدی
باش که محبوب خـدای منی
حـرّ تمـام شهـدای منـی
خون خدا خون تو را خواسته
چهـره گلگـون تو را خواسته
تا که به خون سرخ شود روی تو
حضرت زهراست دعـاگوی تو
گر چه مرا زخم فزون بر تن است
بستن زخم سرِ تو با من است
فرق تو را اهل ستم بشکنند
رأس مرا بر سر نی می زنند
#استاد_غلامرضا_سازگار