◾️ با وسایل اندکی زندگی طلبگیام را شروع کردم
▫️ برادرم که چهار سال از من کوچکتر است در تهران در مغازهای کار میکرد که ظرفهای آلومینیومی میفروخت. طبق مرسوم بازار، شاگردهای مغازه نوشتن روزی دو استکان چای به حساب صاحب مغازه.شان بخورند. ایشان این چای را نمیخورد و پولش را که آن زمان شاید مثلاً دو ریال میشد پسانداز میکرد. از پولی که دو سه ماهی پسانداز کرده بود، یک چراغ فیتیلهای، یک بشقاب آلومینیومی، یک قابلمه، یک قاشق و یک قوری آلومینیومی از استادش گرفت که وسیله زندگی من باشد؛ یعنی زندگی من در قم با وسایلی شروع شد که از پول پسانداز چای برادرم، که شاگرد یک دکان آلومینیومفروشی بود، فراهم شد.
▫️ تابستان آن سال در کلاسهای تابستانی تدریس کرده بودم و کل پولی که آن زمان گرفتم شصت تومان بود که چهل تومانش را یک پتو خریدم. با آن اثاث و وسایلی که برادرم خریده بود و بیست تومان پولی که داشتم برای ادامه تحصیل در قم ماندم.
📚ذوالشهادتین امام، صفحه ۲۴، محمد حسن روزیطلب
#پاراکتاب
🆔
@farhang_puya