#رماوره
احساس ارزشمندی
🔴این تجربه سفرِ ، از احساسِ بی ارزشی به پذیرشِ خود و ارزشمند شدنه البته این فقط یکی از اون تجربه های کودکیه ماست که بی ارزشی و درونی میکنه و بعد به تناسب اون چیزی که درونی شده در بیرون تجلی پیدا میکنه؛ اینجا مسئله تنفر از بدن و زیبا و نبودنه، میشه مشکل چاقی مفرط که با هیچ رژیمی وزن پایین نمیاد، یه جایی مسئله مالیه، میشه یک عمر مشکل مالی داشتن؛ یا طلاق یا ارتباطاتت تخریب شده و .. با این دید این دستاورد چون قرار نیست ما فکر کنیمسفر ارزشمندیه ما فقط به جسم و ظاهرمون ختم میشه این یکی از هزاران مدل عدم ارزشمندی که چه جامعه چه خودمون به خودمون میدیم
و این یک تجربه از سفر درونیه که تو به همه ابعاد زندگیت میپردازی...👆
🔺توی بچگیم پدرم محدودم میکرد میگفت پسرونه لباس بپوش.. حسرت کفشای پاشنه بلند داشتم و میگفت پوشیدن کفش پاشنهدار رو برای زنِ خراب هست! با حسرت به کفش دوستام نگاه میکردم.. همیشه لباس پسرونه و اسپرت میگرفتن و میگفتن اینجوری دختر خوبی هستی..
🔺یک مردی توی کودکی به سینه هام دست زد و از اون به بعد وحشت من شروع شد و همیشه میترسیدم از اینکه مردها بهم تعرض کنن..به همین دلیل جوری لباس میپوشیدم که خودم بدن خودمو نبینم و سایز بزرگ میپوشیدم و از بدنم متنفر بودم.. فکر میکردم چون بدنم رشد میکنه مردها بهم دست میزنن!
🔺برادرام در مورد بدن من صحبت میکردن و میگفتن چه بدن گنده ای دارم.. سعی میکردم خودمو لاغر کنم، رژیمهای سخت میگرفتم..حالم از هیکلمبهم میخورد ولی فایده ای نداشت
🔺از وقتی رو خودم کارکردم نقصهامو پذیرفتم.. .. کمکم رفتم جلوی آینه.. عاشقانه خودمو نگاه میکردم..تونستم وزن کم کنم و به فیزیکِ مناسبی برسم..
🔺کم کم نشانه های صلح با خودم رو تو زندگیم دیدم.. نیروی جنگجوم بالا اومد.. هرکاری برای جسم و روحم انجام میدادم.. به پوستم رسیدم.. به ویتامین بدنم رسیدم..
🔺الان یه روزایی برای دیدن خودم جلو آینه دلم تنگ میشه.. به خودم میگم چقدر زیبایی و از خودم خجالت نمیکشم.. مناسبترسن لباسا رو میپوشم و هر روز میرم پیادهروی میکنم و میدوم. وزنم توی این دوماهه اومده پایین، تغییر فیزیکی دادم و از خودم لذت میبرم..
🔺به خودم قول دادم امسال سال ارزش گذاشتن و احترام به خودم باشه.. به لطف خدا من به ارزشمندی درونی رسیدم..