۱. ملامحمدکاظم خراسانی (آخوند خراسانی)؛ نویسنده کفایة الاصول. ۲. میرزا فتح‌الله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه). ۳. میرزا حسین تهرانی، که استاد اخلاق وی نیز بود. ۴. شیخ محمدحسن مامقانی؛ ایشان از اساتید برجسته و متبحر علم رجال، درایه، تراجم و نسب به‌شمار می‌آیند. ۵. سیدمحمدکاظم یزدی؛ نویسنده «عروة الوثقی». ۶. فاضل شربیانی؛ وی در مکارم اخلاق و صفات پسندیده و دلسوزی به بینوایان، زبانزد مردم کربلا و نجف بود. [۱۸] ۷. شیخ محمد بهاری؛ معظم له همان عارف، سالک و عالم فرزانه‌ای است که در سن ۳۲ سالگی به اجتهاد رسید و از اوتاد شاگردان عارف نامدار، ملاحسینقلی همدانی محسوب می‌شود. ۸. سیداحمد کربلایی؛ وی نیز از شاگردان ممتاز ملاحسینقلی همدانی به‌شمار می‌آید که در تهذیب نفس و عرفان، از کمالات والایی برخوردار بود.[۱۹] ۵ - جامعیت علمی و اجتهاد [ویرایش] کوشش‌های خستگی ناپذیر سیدعلی قاضی در راه کسب کمال و دانش، به ثمر نشست و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد گرچه افراد بسیاری از خانواده‌ها و علمای سرشناس در این راه قدم برداشته‌اند ولی عده‌ اندکی به درجه اجتهاد، آن هم در سنین جوانی، موفق شده‌اند. ویژگی‌هایی که در قاضی (مثل پشتکار و جدیت در بحث، انس با بزرگان، مراقبت‌های خانواده، تهذیب نفس و ارتباط با خدای متعال) وجود داشت، از وی عالمی عارف و مجتهدی توانمند ساخت. وی در لغت عرب نیز کم‌نظیر بود؛ به‌طوری که چهل هزار لغت عرب را از حفظ داشت و شعر عربی را چنان می‌سرود که عرب‌ها از تشخیص آن عاجز می‌ماندند و نمی‌فهمیدند که شعر، از یک شاعر عجم است. روزی در بین مذاکرات، آیت‌الله شیخ عبدالله مامقانی به ایشان می‌گوید: من آن‌قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیرعرب، شعر عربی بگوید، تشخیص می‌دهم؛ گرچه آن شعر در اعلی درجه فصاحت و بلاغت باشد. آیت‌الله قاضی یکی از قصاید عربی را که سراینده‌اش عرب بود، شروع به خواندن کرد، و در بین آن چند بیت از اشعار خود را اضافه و سپس از آیت‌الله مامقانی پرسید: کدام یک از این‌ها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشیخص دهند.[۲۰] ۶ - شخصیت عرفانی و اللهی [ویرایش] نوشتن و بیان شخصیت افرادی چون مرحوم سیدعلی آقا قاضی، که بی‌شک از اولیای خاص الهی می‌باشد، بسیار دشوار، و قلم از بیان وجوه مختلف زندگی او، ناتوان است؛ به‌ همین‌جهت فقط به گوشه‌هایی از شخصیت عرفانی و الهی استاد اشاره می‌شود. علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید: «معمولا ایشان در حال عادی یک ده بیست روزی در دسترس بودند، و رفقا می‌آمدند و می‌رفتند و مذاکراتی داشتند، و صحبت‌هایی می‌شد و آن وقت یکباره ایشان ناپدید می‌شدند و چند روزی اصلا خبری نبود؛ نه در خانه، نه در مدرسه، نه مسجد، نه کوفه، و نه در سهله از ایشان خبری نبود. رفقا در این روز‌ها به هرجا که احتمال می‌دادند، سر می‌زدند ولی پیدا نمی‌کردند. چند روز بعد، دوباره پیدا می‌شد، و درس و جلسه‌های خصوصی را در منزل و مدرسه دائر می‌کردند و همین‌جور حالات غریب و عجیب داشتند».[۲۱] در این روزها استاد به تهذیب نفس و خود سازی می‌پرداختند و به‌جایی رسیده بودند که واقعا می‌شود گفت خلیفة الله شده بودند و کارهای خلیفة الهی انجام می‌دادند علامه تهرانی در این رابطه می‌گوید: «چندین نفر از رفقا و دوستان نجفی ما، از یکی از بزرگان و مدرسین نجف اشرف نقل می‌کردند که می‌گفت: من درباره استاد میرزا علی قاضی طباطبایی و مطالبی که از ایشان شنیده بودم و احوالاتی که به گوشم رسیده بود، در شک بودم. با خود می‌گفتم: آیا این مطالب که نقل شده، درست است یا نه؟ تا این‌که روزی برای نماز به مسجد کوفه می‌رفتم (و مرحوم قاضی زیاد به مسجد کوفه و مسجد سهله علاقه‌مند بودند) در بیرون مسجد با ایشان برخورد کردم؛ با هم مقداری صحبت کردیم و در طرف قبله مسجد برای رفع خستگی نشستیم. گرم صحبت بودیم که در این زمان مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد و در جلوی ما خزیده، به موازات دیوار مسجد حرکت کرد. در آن نواحی مار بسیار است و غالبا به مردم آسیبی نمی‌رساند. همین‌که مار به مقابل ما رسید و من وحشتی کردم، استاد اشاره‌ای به مار کرد و فرمود: «مت باذن الله؛ به اذن خدا بمیر» مار فوراً در جای خود خشک شد. قاضی بدون این‌که اعتنایی کند، شروع به دنبال صحبت کرد، سپس به مسجد رفتیم و من در مسجد وسوسه شدم که آیا این‌کار واقعی بود و مار مرد یا این‌که چشم‌بندی بود؟ اعمال را تمام کرده و بیرون آمدم و دیدم مار خشک شده و به روی زمین افتاده است؛ پا زدم، دیدم حرکتی ندارد. شرمنده به مسجد بازگشته و چند رکعتی دیگر نماز خواندم، موقع بیرون آمدن از مسجد برای نجف، باز هم با یکدیگر برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندی زده و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردی! امتحان هم کردی». [۲۲] ۶.۱ - نماز شب