🙃...چادرمو تکون دادمو به راهم ادامه دادم 😏رومو برگردوندمو نگاهشون کردم اون هاهم با نیشخند ازم پذیرایی کردن 😝لبخندی زدمو راهمو به طرف اونا تغییر دادم با لحن مسخره ای گفت: اوه چادرتون کثیف شد؟؟؟ 🎁دوباره همونطور لبخند زدم و از کیفم دو تا گیره روسری بیرون اوردم و به طرفشون گرفتم 😠دوباره خواست چیزی بگه که دوستش مانع شد: عاطفه بس کن خجالت بکش 😢سرشوانداخت پایین و دوباره ادامه داد:معذرت می خوام کارمون اشتباه بود 😘دوباره با همون لبخندی که تحویلشون داده بودم گفتم:اینا یه هدیه از طرف منه شاید قسمت این طور بوده.بابت چادرمم اشکالی نداره یه اتفاق بود شما با این گیره ها قشنگ ترین 😅یه لبخند از سر خجالت تحویلم داد و موهای های لایت شدشو داد زیر روسریش و اونو با گیره سفت کرد 👌با گفتن جمله ی خیلی خوشگل شدین به راهم ادامه دادم 😍اما دوباره پشیمون شدمو رومو برگردوندم سمتشون و گفتم مواظب خوشگلیاتون باشین ✍️نویسنده:ر.علیزاده 🌸 https://eitaa.com/fatemyyon