#داستانهای_شگفت
4 - جنابت ، پلیدی معنوی است
آقای رضوی فرمودند که مرحوم بیدآبادی سابق الذکر، به قصد تشرف به مدینه منوره از طریق بوشهر به شیراز تشریف آوردند و قریب دو ماه در این شهر توقف فرمودند و در منزل آقای علی اکبر مغازه ای میهمان بودند و در همان منزل برای اقامه نماز جماعت و درک فیض حضورشان هر سه وقت، جمعی از خواص حاضر می شدند.
شبی غسل جنابت بر من واجب شده بود؛ پس از اذان صبح از خانه بیرون آمدم به قصد رفتن حمام 🧼🚿، ناگاه حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام را دیدم که عازم رفتن خدمت آقای بیدآبادی بود، به من گفتند مگر نمی آیی برویم، من حیا کردم بگویم قصد حمام 🛁 دارم، لذا با ایشان موافقت کرده پیش خودم گفتم وقت زیاد است می روم سلامی خدمت آقای بیدآبادی عرض کنم و بعد به حمام می روم .
چون هر دو بر ایشان وارد شدیم، اول آقای شیخ الاسلام با ایشان مصافحه کرد و نشست، بعد من نزدیک رفته مصافحه کردم، آهسته در گوشم👂 فرمود:
حمام لازمتر بود. من از اطلاع ایشان به خود لرزیدم و با خجلت😓 و شرمساری برگشتم.
مرحوم شیخ الاسلام گفت آقای رضوی کجا می روی؟
مرحوم بیدآبادی فرمود بگذارید برود که کار لازمتری دارد .
از این داستان به خوبی دانسته می شود که حدث جنابت و سایر احداث از امور اعتباریه محضه نیستند که شارع مقدس برای آنها احکامی مقرر داشته، چنانچه بعضی از اهل علم چنین تصور کرده اند؛ بلکه تمام حدثها یعنی تمام موجبات غسل و وضو خصوصا جنابت، تماما از امور حقیقی و واقعی هستند؛ یعنی یک نوع قذارت و کثافت و تیرگی به واسطه آنها عارض روح می شود که در آن حال هیچ مناسبتی با
#نماز که مناجات و حضور با حضرت آفریدگار است ندارد و نماز باطل است و اگر حدثِ اکبر مانند جنابت و حیض باشد، در آن حالت توقف در مساجد و مسّ خط قرآن مجید نیز حرام است .
به واسطه همان قذارت معنوی است که در آن حالت چیز خوردن و خوابیدن و بیش از هفت آیه از قرآن تلاوت کردن و نزد مُحتضَر حاضر شدن مکروه است؛ زیرا در آن حالت محتضر سخت محتاج ملاقات ملائکه رحمت است و ملائکه از قذارت جنابت و حیض سخت متنفرند و غیر اینها از محرمات و مکروهات در حالت جنابت و حیض که تماما به واسطه آن قذارت معنوی است که بعضی از خالصین از شیعیان و پیروان اهل بیت - علیهم السلام - که به واسطه مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه خداوند به آنها دل روشنی داده و امور ماورای حس را درک می کنند ممکن است آن قذارت را بفهمند چنانچه مرحوم بیدآبادی درک فرمود.
و نظیر این داستان بسیار است از آن جمله در کتاب قصص العلماء، مرحوم تنکابنی نقل کرده است از مرحوم آقا سید عبدالکریم ابن سید زین العابدین لاهیجی که گفت پدرم می گفت که در عتبات عالیات تحصیل می نمودم و در آخر زمان مرحوم آقا باقر وحید بهبهانی - علیه الرحمه - بود و آقا به واسطه کهولت، تدریس نمی فرمود و تلامذه آن بزرگوار تدریس می کردند؛ لکن آقا برای تبرّک در خانه اش مجلس درسی داشت که شرح لمعه را سطحی درس می گفت و ما چند نفر به قصد تبرک به مجلس درس او مشرف می شدیم .
از قضا روزی مرا احتلام عارض شد و نماز هم قضا شده بود و وقت درس آقا رسیده بود، پس به خود گفتم می روم به درس تا درس فوت نشود و از آنجا به حمام رفته غسل🚿 می کنم. پس وارد مجلس شدیم و آقا هنوز تشریف نیاورده بود و چون وارد شد با کمال بهجت و بشاشت به اطراف مجلس نظر می نمود، به یک دفعه آثار همّ و غم در بَشَرهاش ظاهر شد و فرمود امروز
#درس نیست به منازل خود بروید و همه برخاستند و رفتند و من چون خواستم بروم آقا به من فرمود بنشین؛ پس نشستم، چون همه رفتند و کسی دیگر نبود، فرمود در آنجا که نشسته ای پولِ کمی زیر بساط است آن را بردار و برو غسل کن و
از این به بعد با جنابت در چنین مجلسی حاضر مشو. 🚫