گام دوم انقلاب
.: ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «دَکَـل» ⏪ بخش سوم: پرده ها را کشیدند که مصادف شد با بالا آمدن اوّلین صفحه و پر
.: ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «دَکَـل» ⏪ بخش چهارم: یک نگاه به این چهار پنج نفری که مثلاً انقلابی بودند، انداختم. انگار پای جوخه ی اعدام منتظر دستور شلیک بودند. همه منتظرند بدانند ادامه ی این ماجرای هیجانی چیست. برای چندمین بار از کوپن صدای بلندم استفاده کردم. - هیچ کس جیکّش در نیاید. من حالا حالاها با این دوستانتان کار دارم. بعد رو کردم به نفر اول و گفتم: «خب، شما که عینک داری. اسمت چیه؟» کمی این پا و اون پا کرد و گفت: احسان. - خب آقا احسان! شما و دوستانت طرفدار انقلاب هستید، درست است؟ یک مقدار گلویش را صاف کرد و گفت: «بله حاج آقا.» دوستانش نیز همزمان با جواب مثبت احسان سرشان را به علامت تأیید تکان دادند. - جناب آقا احسان گُل! شما به عنوان نماینده ی این جمع انقلابی، با دقت گوش کن! چند سوال کلیدی و اساسی از تو دارم که با مشورت رفقای خودت می توانی پاسخ بدهی. شما که دم از انقلاب و نظام می زنید و سنگ این رژیم آخوندی را به سینه می‌کوبید، بگو ببینم این چه آشی است که انقلاب شما برای مردم درست کرده؟ چرا این قدر گرانی است؟ چرا قیمت ها روز به روز تصاعدی و آسانسوری بالا می‌رود؟ مردم از کجا بیاورند ۱۲۰ هزار تومان پول یک کیلو گوشت بدهند؟ ما انقلاب کردیم که مردم توی فلاکت بیفتند؟ این چه نظامی است که نمی‌تواند به زندگی ها سر و سامان بدهد؟ این چه مملکتی است که هر روز باید مردهایی که یک لقمه نان سر سفره زن و بچه ببرند، چون شغل درست و درمانی ندارند، عرق شرم روی پیشانیشان بنشیند؟ چرا چشم و گوش خود را به روی این واقعیت‌ها بسته اید و متعصبانه از این انقلاب دفاع می کنید؟ آیا شما این همه فشار که به مردم می آید را نمی بینید؟ سکوت کردم و نگاهی به جناح چپ و راست کلاس انداختم. کسی لام تا کام حرف نمی زد. به پرسش‌های مسلسل وار خود ادامه دادم. آقا احسان! خیلی از مردم در این شرایط اقتصادی آشفته و زِوار در رفته، پوستشان دارد قِلفتی کنده می‌شود. دَخل خیلی‌ها آمده. چرا این همه جوان بیکار داریم؟ چرا این همه معتاد دارند در کوچه و خیابان، وول می خورند؟ آیا زشت نیست هر موقع تلویزیون را روشن می کنیم، خبر اختلاس می شنویم؟ هر دَم از این باغ بَری می رسد؟ چه فرقی کرده با زمان پهلوی؟ جالب این است که دست می کنند توی جیب مردم مثل آب خوردن دزدی می کنند و بعد از مدّتی، فِلنگ را می‌بندند و متواری می‌شوند و به ریش ما می خندند. با شما هستم آقا احسان! آیا این برای مملکت اسلامی اُفت ندارد؟ آیا برای انقلابی که از آن پشتیبانی می کنید، ننگ و عار نیست که در اداره و سازمانش این همه رشوه و پارتی‌بازی و رفیق بازی رایج باشد؟ چرا باید به جای ضابطه، رابطه بازی در کار باشد؟ مگر مسئولین ما نباید اسلامی باشند؟ پس چرا خانه های مجلل و سر به فلک کشیده ی آن چنانی و ماشین های شیک و مدل بالای میلیاردری دارند؟ سالی چند بار هم که کفش و کلاه می کنند و با خانواده ی محترم تشریف می برند کانادا برای دَدَر دودور، ولی ما بدبخت بیچاره ها باید هشتمان گروی نُهِمان باشد. به نظرتان آیا جانبداری از چنین نظامی که هوای مردمش را ندارد، عاقلانه است؟ این از اوضاع درب و داغون و آشفته داخلی، از آن طرف، در سیاست خارجی هم تا آمریکا و کشورهای اروپایی می‌خواهند با ما یک خُرده گرم بگیرند و روابطمان حسنه شود و اوضاع اقتصادیمان ذره ای جمع و جور شود و رونق بگیرد، یک مشت آدم افراطی که فکر می‌کنند قَیّم این مردم هستند، ساز مخالف می زنند و مانع می‌شوند تا با دنیا تعامل داشته باشیم. همین طور که توی کلاس آرام قدم می زدم آمدم کنار آن چهار پنج نفر، روی سکوی جلوی تخته ایستادم، گلدسته مسجد از قاب پنجره کلاس پیدا بود. گفتم، آقا احسان! چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است. چرا باید کشور ما وقتی این همه تنگدست و نیازمند دارد، دسته دسته اسکناس بشمارد و بریزید در جیب گشاد مردم سوریه، یمن، عراق، لبنان و فلسطین؟ کلاس به قدری در سکوت بود که صدای بال مگس را هم می شد شنید. گفتم: آقا احسان! موقتاً دستم را از روی ماشه برمی دارم و دست از شلیک انتقادها می کشم. فقط خواستم بخش کوچکی از اوضاع بی در و پیکر جامعه را بازگو کنم. این ها بدون رودربایستی مشکلات نظام و انقلاب ماست و اگر بخواهم می‌توانم تا شب برایتان از این دسته معضلات بشمارم. حالا شما آقا احسان عزیز! به کمک رفقای خودت، من و بچه ها را قانع کن! ما منتظریم تا ببینیم می توانید یا نه. ⏪ ادامه دارد.... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff