کرمانشاه در بحبوحه انقلاب اسلامی
قسمت سوم؛ مبارز پارازیتی
راوی: محمدرضا صحافی
از سن هفده سالگی وارد فضای انقلابی شدم. روزها پاثابت تظاهراتها بودم و شبها هم با جمعی از بچهها درکنار پخش اعلامیه، کوچهها و خیابانهای کرمانشاه را با کلیشههای عکس امام و رنگ پیفپافی تزئین میکردیم. برای ساخت کلیشه، عکس امام را روی برگههای رادیولوژی میکشیدیم و هنرمندانه با تیغ درمیآوردیم.
از همان کودکی خونم با کارهای فنی به جوش میآمد، به همین خاطر توی هنرستان صنعتی، رشته برق ثبت نام کردم. در کنار مطالعه کتابهای درسیام، کتابهای تخصصی الکترونیک را هم گیر میآوردم و میخواندم. آزمایشگاه هنرستان را غُرُق کرده بودم و فرضیههایی که به ذهنم میرسید را آزمایش میکردم. بعد کلی تلاش و زحمت با سرهم کردن تعدادی ترانزیستور و آیسی و چراغ آلارمزن، موفق شدم یک مدار فرستنده بسازم. بعد ساخت دستگاه در پوست خودم نمیگنجیدم. اندازهی پدری که بچهاش را دوست داشت، دوستش داشتم!
فرستنده را بردم خانه. دَرِگوشی به یکی دو تا از بچههای همسایه گفتم: «برین تلويزیون خونهتونُ بذارین پشت پنجره. جوری که بتونم از دور ببینمش.» کنجکاو بودند چه در سرم میگذرد؛ میدانستند بیدلیل حرفی نمیزنم. موبهمو حرفهایم را اجرا کردند. فرستنده را بردم بالای پشتِبام و شروع کردم به چرخاندن تیونر که فركانسهای ارسالی را تغییر میداد. چشمم روشن بود که موفق میشوم. دستم به تیونر بود و نگاهم به پنجرهی همسایه! وقتی از دور برفک تلویزیون را دیدم، خواستم بال در بیاورم و از همانجا بپرم توی حیاط همسایه.
قلق فرستنده که دستم آمد، همه تلویزیونها را تا شعاع ۱۰۰متری برفکی میکردم. به فکرم زد موقعی که سخنرانی شاه یا ترانهای با صدای زن پخش میشود، پارازیت را فعال کنم. همین که خوانندههای زن یا محمدرضاشاه سر و کلهشان توی صفحهی تلویزیون ظاهر میشد، تیونر را میچرخاندم و همهی تلویزیونها برفکی میشد. مدتی که گذشت، پیش خودم گفتم: «چرا تلویزیونا رو برفکی کنم. چرا چیزی که دوست دارمُ روی تلویزیونای محل نندازم؟!» شروع کردم به بازطراحی دستگاهم و آخر سر موفق شدم فرستنده جدید را طراحی کنم که قابلیت کنترل تلویزیون را هم داشت. آن وقت دستم باز بود؛ میتوانستم هرچیزی که باب میلم هست را توی خانهها پخش کنم.
نوار و دستگاه ضبط صوتی جور کردم و پای تلویزیون منتظر نشستم تا سر و کلهی شاه مملکت پیدا شود! تا قیافهی محمدرضا سبز شد، نوار را گذاشتم توی ضبط صوت. دکمهی پخش را فشار دادم و پیچ تیونر را چرخاندم روی تنظیماتی که از قبل پیدا کرده بودم. صدای سخنرانی گرم امام خمینی از همهی تلویزیونهای محلهمان پخش شد. علاوه بر سخنرانی امام، گاهی هم نوار قرائت عبدالباسط را توی ضبط میگذاشتم.
#قهرمانشهر
#حسینیه_هنر_کرمانشاه
📲
@ghahrmanshahr
📥
تلگرام |
ایتا |
بله |
روبیکا |
اینستاگرام |
یوتیوب |
آپارات