یادم هست که محضر همیشه مانند آبی بود که داشت که داشت که داشت که امکان نداشت ی تازه در آن اتفاق نیفتد، آن روزهای اول تصور می‌کردم به خاطر ارادتی که پیدا کرده‌ام اینطور می‌گذرد، اما اینطور نبود، آن محضر دوست‌داشتنی همیشه حرفی برای گفتن داشت، نه از آن حرفها که همه‌جا می‌شود شنید، حرفی که داشت، میاورد و ت می‌داد... چندسالی بود که وسط شلوغی‌ کارها و مشغله‌ها، این محضر مبارک را از دست داده بودم تا دیروز که به لطف خداوند، در محفلی، حضور ایشان نصیبم شد و آن حال و آن بی‌منت یادآوری شد. خواستم بگویم ما آدمها در کشاکش همه‌ی کارهایی که داریم - حتی کارهای خوب و موثر که برخی توفیق دارند- باز هم نیازمند این بارش‌های مکرر هستیم، ما نیازمند مجاورت‌های خوبیم، مجاورت‌هایی که باید مستمر باشند و فراموشی‌ها را به یادمان بیاورند، آدمیزاد با همزیستی دارد، هوای ی را که خداوند وسط وجودمان گذاشته، داشته باشیم، و هوای دلمان را... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann