، ،: یادتان هست زمانی که چه پیمان بستیم بر همان عهد نشستیم و چنان دل بستیم زآن شرابی که به ما داد سحر پیرِ خمین تا ابد بر درِ میخانه خوش و سرمستیم یورش آورد شبی دشمن دون در پی ما شهر خونین شد و زنجیر از آن بگسستیم پیر ما گفت بسی فتنه و غم در پیش است لطف حق بوده که از بند و بلایا رستیم قصدمان قدس شریف است و فلسطین در پیش اینچنین شد که در این راه زِ پا ننشستیم راه قدس از حرم کرب و بلا میگذرد ما که در راه حسینیم بدان پیوستیم دست در دست یمن ، شام و عراقیم چنان صف آن لشکر فرعونِ زمان بشکستیم ما همه فاطمی و حیدری و انصار یم حشدُ شَعبیم که در حزب اِلاهی هستیم ما رسیدیم درِ قلعه خیبر اکنون منتظر مانده به فرمان علی بنشستیم تا علی بیرق حق را بسپارد مهدی ما به امید همان لحظه ی زیبا هستیم علی رضا افراز