کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود چه قدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود