"گیسوی توست از شب یلدا درازتر" کـوتـاه گشته عـمـر و مُعمّا درازتر آواز التماس بـلـنـد است از دهان دسـتـم بـرای عـرضِ تمـنّـا درازتر هـر بار آمدم که در آغوش گیرمت برگشته است دستِ من از پا درازتر پایان عمر، غفلت من می‌شود فزون گـردد غــروب، سـایـهٔ اشیا درازتر کوتَه‌تر است روز قیامت ز رحمتش دستی که می‌شود سوی دنیا درازتر