مرا چون طفل سرماخورده ای از راه آوردی
چه راهی؟ کور مادرزاد را از چاه آوردی
دلم تاریک بود و گریه می کردم به حال خود
به قلب من برای روشنی یک ماه آوردی
به بازوی نحیفم حرز و اسفند و نمک بستی
برای دفع چشم از گنجه بسم الله آوردی
دو ساعت با تب و گریه شکایت کردم از سرما
بغل کردی مرا، یک حجت کوتاه آوردی
به نرمی دست بردی گوشه ی لب های شیرینت
تبسم کردی و یک بوسه ی دلخواه آوردی
دلم تنگ است مادر، کودک خود را نوازش کن
دعایش کن عزیزی را که خود از چاه آوردی
سجاد حیدری قیری
#مادر