#داستان_راستان | ۱۱۱
❒ خوابی یا بیدار؟
╔═ೋ✿࿐
حبه عرنی و نوف بکالی، شب را در صحن حیاط دارالاماره کوفه خوابیدند.
بعد از نیمه شب دیدند
#امیرالمؤمنین علی علیه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط میآید؛ اما با حالتی غیرعادی: دهشتی فوق العاده بر او مستولی است، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار تکیه داده و خم شده و با کمک دیوار قدم به قدم پیش میآید و با خود آیات آخر سوره آل عمران را زمزمه میکند:
«ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب»
← همانا در آفرینش حیرتآور و شگفتانگیز آسمانها و زمین و در گردش منظم شب و روز نشانههایی است برای صاحبدلان و خردمندان.
«الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار»
← آنان که خدا را در همه حال و همه وقت به یاد دارند و او را فراموش نمیکنند، چه نشسته و چه ایستاده و چه به پهلو خوابیده، و درباره خلقت آسمانها و زمین در اندیشه فرو میروند:
پروردگارا این دستگاه باعظمت را به عبث نیآفریدهای، تو منزهی از اینکه کاری به عبث بکنی، پس ما را از آتش 🔥 کیفر خود نگهداری کن.
«ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار» ← پروردگارا! هرکَس را که تو عذاب کنی و به آتش ببری بیآبرویش کردهای، ستمگران یارانی ندارند.
«ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیئاتنا و توفّنا مع الابرار»
← پروردگارا! ما ندای منادی ایمان را شنیدیم که به پروردگار خود ایمان بیاورید، ما
#ایمان آوردیم، پس ما را ببخشای و از گناهان ما درگذر، و ما را در شمار نیکان نزد خود ببر.
«ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک و لا تخزنا یوم القیامة انک لا تخلف المیعاد»
← پروردگارا! آنچه به وسیله پیغمبران وعده دادهای نصیب ما کن، ما را در روز رستاخیز بیآبرو مکن، البته تو هرگز وعده خلافی نمیکنی.
همینکه این آیات را به آخر رساند، از سر گرفت.
🔄 مکرر این آیات را- در حالی که از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود- تلاوت کرد.
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر میگذراندند.
حبه مانند بهت زدگان 😳 خیره خیره مینگریست؛ اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه 😭 میکرد.
تا اینکه علی علیهالسلام به نزدیک خوابگاه حبه رسید و گفت:
«خوابی یا بیدار؟».
بیدارم یا امیرالمؤمنین!
تو که از هیبت و خشیت خدا اینچنین هستی پس وای به حال ما بیچارگان!
امیرالمؤمنین علیهالسلام چشمها را پایین انداخت و گریست، آنگاه فرمود:
«ای حبه! همگیِ ما روزی در مقابل خداوند نگه داشته خواهیم شد، و هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نیست. او به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است، هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حائل شود.»
آنگاه به نوف خطاب کرد:
«خوابی؟»
نه یا امیرالمؤمنین! بیدارم، مدتی است که اشک میریزم.
ای نوف! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریی فردا چشمت روشن خواهد شد.
ای نوف! هر قطره اشکی 😢 که از خوف خدا از دیدهای بیرون آید دریاهایی از آتش را فرو مینشاند.
ای نوف! هیچ کَس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد.
ای نوف! آن کَس که خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست میدارد به خاطر خدا دوست بدارد، چیزی را بر دوستی خدا ترجیح نمیدهد، و آن کَس که هرچه را
دشمن میدارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنی جز نیکی[¹] به او نخواهد رسید. هر گاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به کمال دریافتهاید.
سپس لختی حبه و نوف را موعظه کرد و اندرز داد؛ آخرین جملهای که گفت این بود: «از خدا بترسید، من به شما ابلاغ کردم.».
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت، میگفت: «خدایا! ای کاش میدانستم هنگامی که از تو غفلت میکنم تو از من رو میگردانی یا باز به من توجه داری. ای کاش میدانستم در این خوابهای طولانیم و در این کوتاهی کردنم در شکرگزاری، حالم نزد تو چگونه است.»
حبه و نوف گفتند: «به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همین بود تا صبح طلوع کرد.»[²]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . عبارت متن این است: - و من أبغض فی الله لم یَنَلْ ببُغضه خیراً - ، و ظاهراً غلط است، صحیح «الا خیراً» است.
[۲] . بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبریز، ص 589؛ والکنی والالقاب، ذیل «البکالی»
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚
@ghararemotalee
│📱
@Mabaheeth
╰───────────