۸. و هنگامی كه نحله ها با هم معاشر باشند هرچند شعارها محفوظ است؛ اما عقاید و سلیقه ها به یكدیگر سرایت می كند، همان طوری كه مثلاً قمه زنی و بلند كردن طبل🥁 و شیپور 🎺 از ارتدوكسهای قفقاز به ایران سرایت كرد و چون روحیه ی مردم برای پذیرفتن آنها آمادگی داشت، همچون برق در همه جا دوید. بنابراین باید به روح فرقه های مختلف پی برد. گاهی فرقه ای مولود حُسن ظنّ و «ضَعْ فِعْلَ اَخیكَ عَلی اَحْسَنِه» هستند مثل سُنّیها كه مولود حسن ظن به شخصیتها هستند، و فرقه ای مولود یك نوع بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی نه به افراد و اشخاص و قهراً مردمی منتقد خواهند بود مثل شیعه ی صدر اول، فرقه ای مولود اهمیت دادن به باطن [و] روح و تأویل باطن مثل متصوفه و فرقه ای مولود تعصب و جمود هستند مثل خوارج. وقتی كه روح فرقه ها و حوادث تاریخی اول آنها را شناختیم بهتر می توانیم قضاوت كنیم كه در قرون بعد چه عقایدی از فرقه ای به فرقه ی دیگر رسیده و در عین حفظ شعارها و چهارچوب نامها، روح آنها را پذیرفته اند. از این جهت عقاید و افكار نظیر لغتها هستند كه بدون آنكه تعمّدی در كار باشد لغتهای قومی در قوم دیگر سرایت می كند. مثل اینكه بعد از فتح ایران به وسیله ی مسلمین، كلمات عربی وارد لغت فارسی شد و بر عكس كلمات فارسی هم چند هزار در لغت عرب وارد شد. همچنین تأثیر تركی در زبان عربی و فارسی، مثل تركی زمان متوكل و تركی سلاجقه و مغولی، و همچنین است سایر زبانهای دنیا و همچنین است ذوقها و سلیقه ها. طرز تفكر خوارج و روح اندیشه ی آنان (جمود فكری و انفكاك تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورتهای گوناگونی در داخل جامعه ی اسلامی رخنه كرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان می پندارند؛ اما باز روح خارجیگری را در طرز اندیشه ی آنان می یابیم و این نیست جز در اثر آنچه كه گفتیم: طبیعت آدمی دزد است و معاشرتها این دزدی را آسان كرده است. همواره عده ای خارجی مسلك بوده و هستند كه شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است. حتی وسایل زندگی را- كه گفتیم هیچ وسیله ی مادی و شكل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس می دهند و استفاده از هر وسیله ی نو را كفر و زندقه می پندارند. در بین مكتبهای اعتقادی و علمی اسلامی و همچنین فقهی نیز مكتبهایی را می بینیم كه مولود روح تفكیك تعقل از تدین است و درست مكتبشان جلوه گاه اندیشه ی خارجیگری است؛ عقل در راه كشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعی به طور كلی طرد شده است، پیروی از آن را بدعت و بی دینی خوانده اند و حال اینكه قرآن در آیاتی بسیار بشر را به سوی عقل خوانده و انسانی را پشتوانه ی دعوت الهی قرار داده است. معتزله كه در اوایل قرن دوم هجری به وجود آمده اند- و پیدایششان در اثر بحث و كاوش در تفسیر معنای كفر و ایمان بود كه آیا ارتكاب كبیره موجب كفر است یا نیست و قهراً پیدایش آنان با خوارج پیوند می خورد- مردمی بودند كه تا اندازه ای می خواستند آزاد فكر كنند و یك حیات عقلی به وجود آورند. هرچند از مبادی و مبانی علمی بی بهره بودند؛ اما مسائل اسلامی را تا حدی آزادانه مورد بررسی و تدبر قرار می دادند، احادیث را تا حدودی نقّادی می كردند، تنها آراء و نظریاتی را كه به عقیده ی خود تحقیق و اجتهاد كرده بودند متّبَع می شناختند. این مردم از اول با مخالفتها و مقاومتهای اهل حدیث و ظاهرگرایان روبرو بودند، آنهایی كه تنها ظواهر حدیث را حجت می دانستند و به روح و معنی قرآن و حدیث كاری نداشتند، برای حكم صریح عقل ارزشی قائل نبودند. هرچه معتزله برای اندیشه قیمت قائل بودند، آنان قیمت را تنها برای ظواهر می پنداشتند. در طول یك قرن و نیمی كه از حیات مكتب عقلی اعتزال گذشت، با نوسانهای عجیبی دست به گریبان بودند تا عاقبت مذهب اشعری به وجود آمد و یكباره ارزش تفكر و اندیشه های عقلی محض و محاسبات فلسفی خالص را منكر شدند. مدعی بودند كه بر مسلمانان فرض است كه به آنچه در ظاهرِ تعبیرات نقلی رسیده است متعبد باشند و در عمق معانی تدبر و تفكر نكنند، هر گونه سؤال و جواب و چون و چرایی بدعت است. امام احمد حنبل كه از ائمه ی چهارگانه ی اهل سنت است، سخت با طرز تفكر اعتزالی مخالفت می كرد آنچنان كه به زندان افتاد و در زیر ضربات شلاق واقع گشت و باز به مخالفت خویش ادامه می داد.