كه ... | ۷ دو حدیث از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله حال من اینجا دو حدیث از پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) می خوانم كه مفاد این جمله ی «وَ اخْشَوْنِ» را بیشتر توضیح می دهد. 🤔 اگر بپرسید كه جامعه‌ی اسلامی چگونه از داخل خودش آسیب می پذیرد، من با آن دو حدیث این مطلب را برایتان تا اندازه ای توضیح می دهم. یك حدیث این است: پیغمبر اكرم فرمود: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتِیَ الْفَقْرَ وَ لكِنْ اَخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ؛ چه جمله ی عالی و بزرگی! می فرمود كه من بر امت خودم از ناحیه ی فقر اقتصادی بیم ندارم. فقر، امت من را از پا در نمی آورد ولی از یك چیز دیگر بر امت خودم بیمناكم و آن كج فكری، بد فكری، بد اندیشگی، جهل و نادانی است. 🚨 اگر مردم مسلمان، روشن بینی و دوربینی و آینده بینی و عمق بینی و ژرف بینی را از دست بدهند و ظاهربین بشوند آن وقت است كه برای خطر پیدا می شود. خوارج چه كسانی بودند؟ خوارج مردمی بودند ظاهربین، مردمی بودند كه اساساً عمق را نمی دیدند، آینده را درك نمی كردند، شعاع دیدشان بسیار كوتاه بود ولی متعبد و متدین و معتقد و عابد و زاهد بودند. علی علیه السلام آنها را ریاكار نمی دانست. این همه انتقادی كه از آنها كرده است نگفته اینها در عبادتشان ریاكار بودند، می گوید اینها كج فهم و كج اندیشه بودند. حدیث دیگر از پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) را علی علیه السلام در فرمانی كه به محمدبن ابی بكر نوشته اند و در نهج البلاغه است آورده اند. محمدبن ابی بكر پسر ابوبكر از اسماء بنت عمیس است؛ مادرش اسماء بنت عمیس است. اسماء بنت عمیس قبل از ابوبكر زن جناب جعفربن ابی طالب بود كه از او عبداللّه بن جعفر به دنیا آمد، بعد ابوبكر او را گرفت و از او محمدبن ابی بكر به دنیا آمد كه بسیار مرد پاكی بود. بعد از ابوبكر امیرالمؤمنین با اسماء ازدواج كردند. محمد، ربیب امیرالمؤمنین یعنی پسرِ زنِ امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد و چون خیلی كوچك و شاید دوساله بود كه ابوبكر مُرد، در خانه ی علی علیه السلام بزرگ شد. می گویند علی علیه السلام می فرمود مُحَمَّدٌ ابْنی مِنْ صُلْبِ اَبی بَكْر او فرزند من است اگرچه از صلب ابوبكر است. به هر حال بسیار مرد صالح متقی پاكی بود و در راه علی علیه السلام هم شهید شد. امیرالمؤمنین این مرد را قبل از مالك اشتر نامزد حكومت مصر فرمود كه در همان جا شهید شد. در آخر فرمانی كه به نام او صادر كرده است می فرماید كه من از پیغمبر شنیدم: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً ؛ من نه از مؤمن بر امت خودم نگرانم و نه از مشرك. اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللّهُ بایمانِهِ ؛ اما مؤمن همان ایمانش كافی است كه مانع این بشود كه آسیبی از ناحیه ی او برسد (نگویید پس خوارج هم مؤمن بودند. ایمانی كه از بصیرت جدا باشد، اسلام آن را ایمان واقعی نمی داند. عابد بودند؛ اما مؤمنی كه اسلام می خواست كه اَلْمُؤْمِنُ كَیِّسٌ فَطِنٌ نبودند). مؤمن را خدا به موجب ایمانی كه مؤمن دارد منع می كند و جلویش را می گیرد یعنی ایمان او رادع و مانع است. پس، از ناحیه ی مؤمن آسیبی نیست. وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَیَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ ؛ اما مشرك و كافر، آن كه از ظاهر و باطنش كفر می ریزد، خدا او را هم به موجب شركش قلع و قمع می كند. (این همان مفاد اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَروا مِنْ دینِكُمْ است) وَ لكِنّی اَخافُ عَلَیكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْكِرونَ [¹] اما آن كه من از ناحیه ی او بیمناك و نگرانم منافقها و دوروهاست، آنهایی كه زبان👅 و ظاهرشان رو به یك سو و قلب❤️ و باطنشان رو به سوی دیگر است. متظاهرهای بی دین: عالم اللسان زبانش عالم است، به زبانش مؤمن و مسلمان است. چون عالم است زبانش خوب می گردد؛ اما قلبش پر از نفاق و دورویی است. یك جور می گوید و جور دیگری عمل می كند: یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنكِرونَ ؛ حرف می زند آن طور كه شما با آن آشنا هستید و می شناسید، ولو به معروف حرف می زند، نیك و عالی. وقتی حرف می زند شیفته ی فلسفه اش می شوید می گویید به به! واقعاً باید افتخار كرد به وجود یك چنین مسلمانی؛ اما اگر به عمل این آدم دقیق بشوید می بینید عملش همه برخلاف آن چیزی است كه شما می شناسید، یعنی درست بر ضد است و همه منكَر است. قولش معروف است و عملش منكر. پس حالا كه نگاه می كنیم می بینیم پیغمبر اكرم (صلی الله علیه وآله) از دو دسته بیمناك و خائف است. - یك دسته عالم، زیرك ولی منافق، ظاهر مسلمانِ باطن كافر. - و یك عده ی دیگر مسلمان عابد؛ اما بی بصیرت و جاهل. -------- [1] . نهج البلاغه، نامه ی 27.