🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی آمد پیشم و سلام کرد. خیلی تعجب کردم؛ حتی بیشتر از وقتی که بعد شهادت حاج قاسم، دیدم عکس سردار را به شیشه عقب ماشینش زده. در تمام عمر همسایگی‌مان سلامم نکرده بود؛ با اینکه بزرگتر از او بودم و به لحاظ سنی بچه‌ام به حساب می‌آمد. اهل دین و دیانت نبود و معلوم بود خیلی با تیپ امثال ما حال نمی‌کند و قیافه‌های مذهبی خوشایندش نیست. تا قبل از آن روز، هر وقت به هم می‌رسیدیم نگاهم می‌کرد و بی‌سلام از کنارم رد می‌شد! بالاخره تعجبم را پس زدم و گفتم: "در خدمتم." خیلی با حجب و حیا گفت: "ببخشید، این عکسی که از سردار توی ماشینم زده‌ام، زیر آفتاب رنگ و رویش رفته. گفتم شاید شما که توی این خط‌ها هستید، عکس از حاجی داشته باشید!" خوشحال پوستر نو را گرفت و رفت. دیگر رسماً از تعجب کف کرده بودم! ✍️ محمد شمس‌آبادی - کارمند علوم پزشکی 📚 برگی از کتاب «» 📍قرارگاه سلیمانی👇 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @ghasem_solaymani