به دیدهٔ گریان _ خدا خدا کردم بیاد بابایم _ عزا بپا کردم رگ حنجر را _ خودم بوسیدم حصیری دور ِ _ بدن پیچیدم اباعبدالله در این چهل منزل _ امام ز شهر شام ز بی سر و پاها _ شنیده ام دشنام همین یک صحنه _ عذابم می داد مسیر زینب _ به بازار افتاد اباعبدالله اسیری زینب _قرار من را بُرد میان آن مجلس _ به غیرتم برخورد چه الفاظی بد _ به لب آوردند گرفتاران را _ تماشا کردند اباعبدالله @ghasemnemati_ir