۵۵_پدر خوب
چند روزی منزل برادرم مهمون بودم. برادرزاده ام عطیه خانم نوجوون مودب و فهمیده ای هست. جون برادرم به جون عطیه بنده. احترام عجیبی بینشون حاکمه، عطیه خانم و عطیه جان ورد زبون برادرمه و باباجان و پدرجان از زبون عطیه نیافته.
یشب که با برادرم درد دل میکردم و از هردری حرف میزدیم گفتم: داداش، خیلی عطیه رو دوست داری مگه نه ؟! گفت:اره خیلی، انقدر که حاضرم فداش بشم.همه ی زندگیمه. گفتم الان که۱۲ شبه اگه ازت بستنی بخواد میری از زیر سنگ هم که شده پیدا میکنی براش؟
گفت: قطعا نه
با تعجب پرسیدم واقعا ؟ چرا؟پس چطور میگی خیلی دوستش داری؟
گفت : اتفاقا چون دوستش دارم اینطور خواسته های نامعقول اگه داشته باشه رو رد میکنم.
بچه عزیزه ولی تربیتش عزیزتر
نباید به بهانه ی دوست داشتن فکر کنه که میتونه هر خواسته ای داشته باشه. اتفاقا باید یاد بگیره خواسته های معقولش روهم به وقت و اندازه بخواد.اینطوری خویشتن داری رو هم یاد میگیره.
من برای تربیت بچه هام از جونم مایه گذاشتم به رفتار خودم دقت میکنم، محیط تربیتی مناسب در حد توان مهیا میکنم نامحسوس حواسم بهشون هست و کمکشون کردم استقلال مالی پیدا کنن احترام زیادی براشون قائلم و دقت میکنم که آدم های قوی و خویشتن داری بشن.
الحمدلله مادرشون هم که خانوم مهربون و با کمالاتیه
فک کنم به فرمایش امام صادق علیه السلام تلاش کردم وظیفه ام رو انجام بدم
امام صادق علیهالسلام فرمودند
سه چيز براى فرزند بر عهده پدر است : مادر خوب براى او برگزيدن ، نام نيك بر او نهادن ، و تلاش فراوان در تربيت او نمودن .
تحف العقول : ص 322 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 236 ح 67
✍حبیبه عبدی