۶۲_برکت
وقتی رسیدم روستا سراغ کربلایی محمد رو گرفتم.
همیدم رفته صحرا و تا عصر برنمیگرده.
آدرس دقیق رو پرسیدم و خودم رو رسوندم بهش از دور دیدم که زیر درخت نشسته و داره صبحانه میخوره وقتی منو دید دستی تکون داد و بلند گفت: خوش آمدی مهندس .
کربلایی از دوستان قدیمی پدرم بود و من خیلی وقتها که توی زندگیم گره ای میافتاد سراغش میرفتم .
مرد حکیمی بود.
توی روستا زندگی میکرد و چند راس گوسفند داشت و علاقمند بود گاهی خودش گوسفندان رو به چرا ببره، چون معتقد بود حتما حکمتی در این کار هست که شغل برخی از انبیا بوده. میگفت : گوسفند داری و کشاورزی خیلی برکت داره.
کنارش نشستم. بعد از خوردن یه چای خوش طعم، نگاهی به صورتم کرد و گفت سوال داری ! بپرس! گفتم: کربلایی مثل همیشه ته دلم رو میخونی. یه مدته گره افتاده به زندگیم، انگار برکت از زندگیم رفته نمیدونم چیکار کنم .
اخمیکرد و پرسید :خدای نکرده لقمه حرام یا فعل حرام که نیومده توی زندگیت؟!
بعد بدون اینکه منتظر جواب بشه گفت امام هادی علیه السلام فرمودند: حرام افزایش پیدا نمیکند و اگر افزایش پیدا کرد برکتی ندارد و اگر آنرا انفاق کنید هم پاداش ندارد و اگر بماند هم توشه به سوی آتش است
گفتم کربلایی جان !من همیشه سعی دارم لقمه حلال ببرم سر سفره خانوادهام اما گاهی چنان گره میافته توی زندگی که آدمو مجبور میکنه به بعضی از کارها.
کربلایی نگاهشو از من گرفت و به دشت روبرو چشم دوخت و بعد از کمی مکث گفت
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند
لَوْ اَنَّ النّاسَ سَمِعوا قَوْلَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسولِهِ لاََعْطَتْهُمُ السَّماءُقَطْرَها وَ الاَْرْضُ بَرَكَـتَها وَ لَمَا اخْتَلَفَ فى هذِهِ الاُْمَّةِ سَيْفانِ وَ لاََكَلوها خَضْراءَخَضِرَةً اِلى يَوْمِ القيامَةِ؛
اگر مردم سخن خدا و پيامبرش را مى شنيدند، آسمان بارانش را و زمين بركتش را بهآنان مى بخشيد و هرگز در اين امّت، اختلاف و زدوخورد پيش نمى آمد و همه از نعمتسر سبز دنيا تا روز قيامت، برخوردار مى شدند.[امالى طوسى، ص ۵۶۶، ح ۱۱۷۴]