شعر جنگ خیبر
شاعر: سمیه نصیری
کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری
🌺🌺🌺🌺
به نام خدا
اتل متل یه قصه /قصه ی جنگ خیبر
قصه ی یک جنگ سخت/درزمان پیامبر
آدم بدای قصه/خیلی بودن ستمگر
یهودی ها به اونها/میدادن تیروخنجر
یهودی ها دوست بودن/باآدمای ظالم
میخواستن که نباشه/انسان خوب وعالم
اون ادمای بدجنس/باشمشیر وُبانیزه
همیشه کارشون بود/اذیت و شکنجه
مانندقصرشاهان/قلعه هاشون بزرگ بود
اما دلهاشون سیاه /مثل شغال وگرگ بود
یه روزی گفت پیامبر/بریم به جنگ بدها
باید همه جمع بشین/فردابریم به یک جا
پیامبرودوستاشون /شبونه رفتن سفر
تشنه وخسته ی راه/فرداش رسیدن خیبر
وقتی که خورشیدخانوم/ازپشت کوه دراومد
یهو دیدن دشمنا/از راه یه لشکر اومد
ازترسشون یه مدت /پنهان شدن توخیبر
بیست روزگذشت وموندن/پشت درا اون لشکر
خسته بودن حسابی/رفتن پیش پیمبر
بعدعمر و ابوبکر/رفتن به جنگ خیبر
آماده ی جنگ شدن/به دستور پیامبر
به دشمن حمله کردن/با یه سپاه و لشکر
جنگیدن وخیلی زود/خوردن شکستی سنگین
سرهاشونو باغصه /انداخته بودن پایین
گفت به آدمهای خوب/پیامبر مهربون
این مشکل خیلی سخت/حل میشه خیلی آسون
یک نفرازشما ها/میره به جنگ دشمن
همون که خیلی خوبه/فردامیگم کیه من
پیامبرخداگفت / علی هست اون قهرمان
علی مولای شجاع/یک تنه رفت به میدان
دوتا درای خیبر/بزرگ بودندوسنگین
باسختی بازمیکردن/چهل مردآهنین
روزبعد یه یهودی/باغروروشادمان
بلندمیگفت ای مردم /مرحب اومد به میدان
یک دفعه باشجاعت/جلواومدعلی جان
گفت نام من حیدره/شیرخدا،پهلوان
امام علی خیلی زود/بایک ضربه ی سنگین
حریفشو شکست داد/مرحب افتاد رو زمین
درو بلند کردازجاش/فقط بایک بسم الله
همه بلندمیگفتند /لااله الا الله
علی مولابایک دست/درهای خیبرو کند
یهودی های بدجنس/شکست سختی خوردند
مسلمونا میگفتند/باشادی وخوشحالی
قوی میدان فقط/یارمظلومان علی
مسلمونا دادزدن/یارپیمبرعلی
باشادی فریادزدن/فاتح خیبرعلی
🌿🌿🌿🌺🌺🌺🌿🌿🌿
#جنگ_خیبر
#شعر
#قصه_شعر
#درمسیرمادری
#گروه_شعر_و_قصه
#شخصیت_محوری
@gheseshakhsiatemehvari
@shakhsiat_mehvari
@shakhsiatemehvari