💖✨ ❣️﷽❣️ 💢 قسمت چهل و ششم ( یازهرا«س»)👇 🌷خيلی سخت بود. حساب و كتاب خيلی دقيق ادامه داشت. ثانيه به ثانيه را حساب می كردند. زمان هايی كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلی بادقت بررسي می كردند كه به بيت المال خسارت زده ام يا نه!؟ 🍁 خدا را شكر اين مراحل به خوبی گذشت. زمان هايی را كه در مسجد و هيئت حضور داشتم محاسبه كردند و گفتند دو سال از عمرت را اينگونه گذراندی كه جزو عمرت محاسبه نمی كنيم. يعنی بازخواستی ندارد و می توانی به راحتی از اين دو سال بگذری. 🌷در آنجا برخی دوستان همكارم و حتی برخی آشنايان را می ديدم، بدن مثالی آن هايی را در آنجا می ديدم كه هنوز در دنيا بودند! می توانستم مشكلات روحی و اخلاقی آنها را ببينم. 🍁عجيب بود كه برخی از دوستان همكارم را ديدم كه به عنوان شهيد راهی برزخ می شدند و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی می رفتند! چهره خيلی از آن ها را به خاطر سپردم. 🌷جوانی كه پشت ميز بود گفت: برای بسياری از همكاران و دوستانت، شهادت را نوشته اند، به شرطی كه خودشان با اعمال اشتباه، توفيق شهادت را از بين نبرند. به جوان پشت ميز اشاره كردم و گفتم: 🍁چكار می توانم بكنم كه من هم توفيق شهادت داشته باشم. او هم اشاره كرد و گفت: در زمان غيبت امام عصر(عج) زعامت و رهبری شيعه با ولی فقيه است. پرچم اسلام به دست اوست. 🌷همان لحظه تصويری از ايشان را ديدم. عجيب اينکه افراد بسياری كه آن ها را می شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می كردند تا به ايشان صدمه بزنند، اما نمی توانستند! التماس دعای فرج 🍃🌹 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 داستان شب 📣 کانال گلچین شده ها رو به دوستاتون معرفی کنید📣 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@gholch👈🌹💖