روزگاری کلبه ام ، منزلگه دلدار بود ..
تا سحر گه باده بود و، اندکی گفتار بود ،
شعر ما از لعل شیرین بود و ، از جام شراب ..
دستم اندر زلف بود و ، یار ما خَمّار بود ،
او به ما مشتاق بود و ، ما به او مشتاقتر ..
ساغر و جام و قدح ، در پرده ی اسرار بود ،
#راحم_تبریزی