سال جدید آمد و سال قدیم رفت هر قدر هم که گُل به سر خود زدیم رفت لبریز بود کاسه ی صبرش پدر بزرگ یک صبح زود تا که بگیرد حلیم رفت مادر بزرگ خیر ندید از طبیب ها وقت نماز بود که پیش حکیم رفت! نگذاشت پا به خانه ی ما آن همه صفا رنگ و لعاب از گل نقش گلیم رفت از خانه ها حیاط و درختان زدند پر آخر گذاشت سر به بیابان نسیم... رفت پیچیده است زوزه ی سگ در آپارتمان از کنج خانه زمزمه ی یا کریم رفت انصاف در تنور طمع سوخت ناگهان رحم و مروت از دل شاطر رحیم رفت کج کرد راه خویش به ما هر کسی رسید در این میانه تیر فقط مستقیم رفت! شاعر بس است،بگذر از این حرفهای تلخ سال جدید آمد و سال قدیم رفت @golchine_sher