هرچند نمی خواست دلم ، آورمت یاد
افتاد فشارم که نگاهم به تو افتاد
تو محو تماشایی و لبخند به لب،من
از دیدن رویت نشدم بار دگر شاد!
برگشته ای انگار حلالت بکنم...نه!
جلد من و بام دگری دست مریزاد!
حرفی سخنی موعظه ای ،زنگ صدایت
از خاطر آشفته ی من رفته پریزاد
ویرانه ترین خانه ی شهرم که تب عشق
غم ریخت به شالوده ی من خانه ات آباد
یعقوب دلم کور شد و بوی عزیزش
یکبار نیاورد به همراه خودش باد
قرآن پر از خاک لب طاقچه ام که
یکباره شب قدر نگاهت به من افتاد
#محمدجواد_منوچهری#عضوکانال@golchine_sher