آسمان باور کن آن شب عاشقی مستانه سوخت آن سبو بشکست وخونی سرخ در پیمانه سوخت باغ را پرورد و با آرامشی بی ادعا ساکت و آرام کنج خلوت گلخانه سوخت خادم ملت شد و دلتنگ آقایش رضا در شب میلاد آن دلدار جان، رندانه سوخت باد و طوفان، سیل غم انداخت در جان حرم دیر فهمیدیم یعنی عالمی فرزانه سوخت روضه‌‌ی داغ سه ساله بر لبش هر روز و شب شعله‌ور می گشت و آخر از غم دردانه سوخت آتش آمد بار دیگر یاوری از ما گرفت باز هم شمع و گل و اینبار هم پروانه سوخت @golchine_sher