باید آن روز آسمان یکباره باران می گرفت
غنچه ی نشکفته ی باغ دلت جان می گرفت
تیر بیداد ستم تا حنجر اصغر شکافت
کاش کار این جهان یکباره پایان می گرفت
کاش آتش شرم میکرد از خیام اهل بیت
تا تب و تاب دل سجاد درمان میگرفت
کاش یا آتش نمی افروخت بر دامان طفل
یا فلک انگشتی از حیرت به دندان می گرفت
کاشکی خار مغیلان در دل صحرا نبود
وقتی آن دردانه ات راه بیابان می گرفت
خواهرت بی تاب و طاقت شد در آن ساعت که دید
شمر ، سر از پیکرت با تیغ بران می گرفت
کاش چرخ فتنه گر می سوخت در آن لحظه که
راس خونین پدر ، دختر به دامان می گرفت
#اعظم_کلیابی#بانوی_کاشانی#عضوکانال@golchine_sher