"بسماللهالرحمنالرحیم"
اشکی است در چشمم که بر صورت نمیریزم
بیبغضِ در راه گلویم، برنمیخیزم
فرصت ندارم سوگوار دردها باشم
باید به فکر راه و رسم مردها باشم
داغ است آری داغداری کار دشواریست
امّا کجا نزدیک قلّه راه ِهمواریست؟!
یک سینه فریادی؟!... بیا بالا و بالاتر
از قلّه میپیچد صدای رعد گیراتر
بردار از روی زمین حالا سلاحت را
شاعر! قلم، عکاس! ابعاد نگاهت را
در غزه میجنگند طفلان با فشنگ اشک
وقتیکه تکلیف است آری جای نیزه، مشک
با خطبههای منبرت، ای شیخ! رسواکن
آقااجازه! منتظِر را خوب معنا کن
گاهی سلاحت میشود لبخند تو باشد
امیدواری واژهی سربندِ تو باشد
یا در دل تهدیدها دست دعا باشی
فکر فروش یک النگوی طلا باشی
سنگر همانجایی است که اکنون تو در آنی
باور بکن هرجا که باشی مرد میدانی
تاریخ در هر برگ خود زخمی نیرنگ است
دنیا بنای بازیاش در صفحه جنگ است
ضاحیه باشد یا که در بغداد یا تهران
رد میشویم از ابتلا در سایه قرآن
او بعد از این بیدادها با داد میآید
از حادثه، "از نیمهی خرداد" میآید
باید بفهمم من کجای ماجرا هستم!
باید ببینم در چه سوی کربلا هستم!
□ □ □
ای بغضها! یک روضه امشب میهمان باشید
ای چشمها! راه سعادت را نشان باشید
#سیدهنرگس_هاشمورزی#عضوکانال#راه_ادامه_دارد#آغاز_نصرالله@golchine_sher