تنش باران لبش دریا ، دوبیتی هایِ نازش گل به دریا می زنم دل را ، چه موجی موی بازش گل شدم مهمان لبخندش ، گلاب آورد و با خود گل تعارف کرد نازش را ، پریزادم جهازش گل نگفت از عشق و احساسش ، نگفت از حال هر روزش نگاهش کِل کشید اما ، مرا بوسید رازش گل نه خان می داند از عشقش ، نه رعیت زاده ها حتی چهل آبادی ام عاشق ، که یار افسانه سازش گل مرا رقصاند و شعرم را ، حنابندانِ هر بیتم چه رقصی دامنش عاشق ، چه زلفی اهتزازش گل نگارم هفت فرسنگ از ، عروس آباد عشق آمد رسید از خواب تعبیرم ، عزیزم روی بازش گل @golchine_sher