کاشکی چشمم نمی دیدآن جمالِ خوب را آن همه لطف و صفا و چهره ی مطلوب را کاشکی در آن شبِ بارانی و تنهائی اَ م آشنا با دل نمی کردم تو ای محبوب را نسبت من باتورا عشقت مشخّص می کند از چه بنمایی رها این عاشق منسوب را ای مهِ هفت آسمانم بردوچشم خونفشان چهره بگشاوعیان کن آن رُخِ محجوب را پرده ازرویت بگیروبهتر از خورشید تاب تا کنی اینسان مُنوّر دیده ی معیوب را در سماعم ساز کن آن نغمه های دلکشت در نگاهم راه بَر آن قامتِ منصوب را من به جُرم عشق در زندانم،از روی کرَم یابِکُش یادانه ده این(مهدی)مغضوب را @golchine_sher