ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه_شام_غریبان#استاد_حاج_اسماعیلی
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِک»
دهه ی اول محرم تمام شد ، نمیدونم اشکها و گریه هامونو خریدی ارباب یا نه ؟ نمیدونم تونستیم با اشکامون ، دلِ امام زمان رو بدست بیاریم یا نه ؟
اما چند جمله ذکر روضه بخوانم ، شب شام غریبانه ، امشب چه خبره کربلا ؟
زیر نورِکمی از ماه ، بدنها پاره
خیمه ها سوخته،جمعی زحرم آواره
آنطرف تر،تن هجده گلِ زهرا بی سر
این طرف (غیرتیها ، سیدا )
این طرف مقنعه وچادر وچندین معجر
آنطرف نعشِ امامی ته مقتل ، عریان
اینطرف جسم امامیست به خیمه سوزان
(عجب شبی بوده امشب کربلا)
آنطرف ریخته هرسو بدنِ ثارَالله
(قربونت برم آقای « مُقَطَّعُ الأعْضَاء »
یعنی بدن مبارکشو قطعه قطعه کردند )
آنطرف ریخته هر سو بدنِ ثارَالله
این طرف خِرمن آتش به تنِ آلُ الله
آنطرف ، بر سرِ هر نیزه سری بالا رفت ؟
این طرف ، آهِ دل از هر جگری بالا رفت ...
#شاعر_محمود_ژولیده
( آه ، خیلی شعر نخونم ، اذیتت نکنم ، از صبح تا حالا سینه زدی ، گریه کردی برا ارباب ، اما ببین زینب چه حالی پیدا کرده ؟ بعضیها همین یکی دو روزه یه مقدار سینه زدن ، هی میگن پامون درد گرفت ، کمرمون درد گرفت ، اما بببین زینب چی کشیده ؟آه از امشب بگم ..
یکی یکی بچه ها رو جمع کرد توی خیمه ی نیم سوخته ، شروع کرد بچه ها رو شمردن ، یه وقت دیدن زینب هی به سرو صورت میزنه ، چیه خانم ؟ هرچی میگردم دوتا از بچه ها گم شدن ... شروع کرد بیابونا رو جستجو کردن ، اینقدر دنبال این بچه ها گشت ، یه وقت دید یه گوشه ای نشستن دستاشونو گردن همدیگه انداختند ازغُصه دق کردند،،،
اما اون روضه ای که خیلی جانسوزه ،
میگن نیمه های شب ، زینب یه فرصتی پیدا کرد ، همه رو خوابوند بچه ها رو خوابوند، رباب رو آروم کرد ، به اُم کلثوم سپرد خواهرجان مراقب اهل حرم باش ، کجا میخوای بری ؟ من برم دنبال داداشم بگردم ، اومد سمت گودال از زیر نور ماه یکی یکی شمشیر شکسته ها ، نیزه شکسته ها رو کنار میزنه ، هر چی میگرده دنبال حسین پیدا نمیکنه،،،
اگه آدم بخواد یه گم شده ای رو بشناسه از چند تا نشونی دنبالش میگرده ، اول میگه ببینم صورتش چه شکلیه ؟ شبیه گم شده ی من هست یا نه ؟ قربون اون بدنی برم سرش رو هم به غارت بردند،،،
دوم نشونی ، میگه ببینم عزیز من فلان لباس تنش بود از رو لباساش میشناسم اما بدن نازنین حسین رو غارت کردند ، حتی لباسا را هم به غارت بردند ، بدنش عریانه ، آماده ای بگم ؟ یه نشونه های دیگه ای هم داره حسین،،، حسین من یه انگشتری تو دست داره ، زینب هی میگرده خدا داداشم کجاست ؟ بمیرم برا اون بدنی که انگشتو با انگشتر بردن،،، یه وقت دید از نای مبارک از گلوی بریده یه صدایی بلند شد: « اُخَیَّ اِلَیَّ » خواهرم بیا من اینجام،،،
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
( سوره هود ، آیه 18 )
19/6/1398
مسجد حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)جزیره خارک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ