دزد و پارسا از گلستان سعدی دزدی به خانه‌ی پارسایی درآمد. چندان که جُست، چیزی نیافت. دل‌تنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خُفته* بود، در راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنیدم که مردان راه خدای دل دشمنان را نکردند تنگ تو را کی مُیَسّر* شود این مقام که با دوستانت، خلاف است و جنگ؟... *خفته: خوابیده. *میسّر: ممکن. کلیات سعدی، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، ص ۷۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303