میگفت: خیلی دنبال کردم که حضرت آقا سفری به کردستان داشته باشند. اما با هرکدام از فرماندهان و مسئولین که صحبت میکردم به جهت شرایط سخت امنیتی منطقه رد میکردند. هر چی میگفتم من امنیت را تضمین میکنم فایده ای نداشت.تا اینکه بالاخره از خود حضرت آقا خواستم و ایشان با روی بازپذیرفتند. مدتها روی امنیت منطقه کار کردیم. اما کردستان عراق هم مهم بود. یک روز از جاده غیر رسمی با لباس سپاه و ماشین سپاه وارد کردستان عراق شدم. چیزی که هیچ وقت سابقه نداشت. اوایل مسیر به فرمانده سپاه اطلاع دادم و چند دقیقه بعد حاج قاسم زنگ زد. گفتم راه برگشت ندارد حاجی. حاج قاسم گفت: حداقل به میزبان خبر بده. در مسیرآمریکاییها و دژبان با تعجب به من نگاه میکردند. ورودی کاخ بارزانی را که رد کردم، دیدم بارزانی پایین ایستاده و من را به آغوش کشید. معلوم بود دیدن من با این لباس و ماشین خیلی عجیب است. من را به اتاقش دعوت کرد و گفت: کاک رسول میدانیم برای چه آمدی. خیالت از کردستان عراق جمع. ... آقا تشریف بیاورند یک گلوله شلیک نمی شود. ما تضمین میکنیم. حاج رسول استوار 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید