🌷عملیات بدر بود. تیپ احمد بن موسی در جلوترین خط بود. دشتی پر از تانک عراقی روبروی بود. هر کس با سلاح خودش جلو عراقی ها ایستاد. حسن با 106 اش به سمتی رفت، من با مینی کاتیوشا، دیگری با خمپاره انداز. عراقی ها با گلوله تانک جلو می آمدند، ما هم با اتش جلو آنها ایستاده بودیم. طبق دستور کلیه یگان ها در حال عقب نشینی بودند و ما، باید جلو هجوم عراقی ها می ایستادیم تا فرصت مناسب برای تخلیه نیروهای دیگر ایجاد شود. در این بین، حسن با 106 اش حسابی عراقی ها را کلافه کرده بود و تانک های عراقی را منهدم می کرد. کم کم غروب می شد و جنگ گلوله های سنگین همچنان ادامه داشت. ناگهان صدای تپ تپ هلیکوپتری بالای سر ما شنیده شد. هلیکوپتر عراقی در حال گشت و بررسی خط ما بود، بعد ها شنیدم فرمانده عملیات عراق سوار آن بوده است. ناگهان گلوله 106، با فاصله ای بسیار کم از کنار دم آن عبور کرد‌‌‌. هلیکوپتر که خطر را حس کرد دور شد. گشتم ببینم گلوله را کی شلیک کرد، دیدم حسن با ماشینش از سینه خاکریز پایین آمد، واقعاً این هنر نمایی از کسی جز او ساخته نبود. حسن صفرزاده 🌿🌷🌿🌷🌿 : http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb