─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ اگر برآید چو مرغی ؛ ز پیکر خسته ام پر پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر به بارگاهی که در آن ، هزار موسی ابن عمران برای خدمت کند رو ، به عرض حاجت زند در به بارگاهی که یوسف گرفته دست توسل بر آستانی که آن را گرفته یعقوب در بر خلیل را کعبه ی جان ، ذبیح را قبله ی دل مسیح را بیت اقصی ، کلیم را طور دیگر هزار داود آنجا زبور بگرفته بر کف هزار عیسی بن مریم نهاده انجیل بر سر بریز هست خود از کف برآر نعلین از پا بیا چو موسی بن عمران به طور موسی بن جعفر امام ملک ولایت ، چراغ راه هدایت محیط جود و عنایت ، چراغ و چشم پیمبر امام کل اعاظم که کنیه ی اوست کاظم نظام را گشته ناظم ، سپهر را بوده محور حدیث خلق و خصالش ، حکایت خلق احمد کلامی از کظم غیظش ، روایت عفوِ داور مقام والای او بین ، نیا و ابنای او بین هم اوست شش بحر را دُر ، هم او یَمِ هفت گوهر ثنای او روح قرآن ، ولای او کلّ ایمان ندای او حکم احمد ، عطای او جود حیدر عجب نه گر ابن یقطین ، به پای جمّالش افتد جمال ، جمّال او را ز جان ببوسد مکرّر پیامی از اوست کافی که روح صد بُشر حافی ز چنگ دیو هوس ها زند به سوی خدا پر درود بر خاندانش ، سلام بر دودمانش تمامی دوستانش هماره تا صبح محشر به حبس در بسته طورش ، به اوج افلاک نورش چه غم اگر خصم کورش ، ندارد این نور باور نیاز آرد نیازش ، نماز آرد نمازش شرار سوز و گدازش ، گذشته از چرخ اخضر صبا بیاور غباری ز دامن کاظمینش مگو کنم از شمیمش مشام جان را معطر دلم بود زائر او ، نشسته بر حائر او مزار او را گرفته ، چو جان پاکیزه در بر ز حبس در بسته بخشد به خلق عالم رهایی به قعر زندان نهد پا ز اوج گردون فراتر تمام خلقت همیشه کنار خوان عطایش وجود هستی هماره به بحر و جودش شناور چگونه گردون رضا شد که او جدا از رضایش گل وجودش به زندان ، شود به یکباره پرپر به زهر کین کشت هارون امام معصوم ما را نکرد شرم و حیا از رضا و معصومه آخر دلا به زندان گذر کن، به ساق پایش نظر کن که زخم زنجیر باشد ز زخم شمشیر بدتر به جز سیاهی زندان نداشت شمع و چراغی به غیر زنجیر قاتل نه یار بودش نه یاور که دیده پای عزیزی اسیر زنجیر دشمن ؟ که دیده جسم امامی برند با تخته در ؟ لب از مناجات خاموش ، بدن غریبانه بر دوش کنار جسمش سیه پوش ، ستاده زهرای اطهر هنوز از صدمه ی غُل ، جراحتش مانده بر پا هنوز از تازیانه نشانه دارد به پیکر که می کند آه و زاری ، که می کند اشک ، جاری ؟ که می کند سوگواری ، برای موسی بن جعفر ؟ بر آن تن خسته از غل ، نثار شد آن قدر گل که خاک سوق الریاحین ، بهشت گل شد سراسر سزد که جان ها بسوزد به جسم جدّ غریبش که جای گل ریخت بر آن ز چار سو تیر و خنجر شهید را کس شنیده که از گلوی بریده سلام آرد به مادر درود گوید به خواهر که می زند تازیانه به خواهر داغدیده کجا سر نعش بابا زنند سیلی به دختر شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 📌درصورت نشرمطالب ڪانال در دیگر ڪانال ها و گروه های مرتبط،حذف نام شاعر ومنبعِ اشعار شرعاً جایز نمیباشد. |↲گلواژه‌هاے اهل‌بیت (ع)نشر اشعار بروز ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌