نیمہ شبے بود و پدر خفتہ بود ، پسر ش نیز در اتاق بود اما از شدت اضطراب و پریشانے نمے خوابید. پدر بیدار شد و دلیل را از پسرش جویا شد ؛ پسر گفت : فردا روز آخر هفتہ است و باید تڪالیف یڪ هفتہ ے خود را بہ معلم عرضہ ڪنیم ولی من آمادہ نکردم 🔰پدر این را شنید و بیهوش شد . ♨️ساعتے بعد بہ هوش آمد ، وقتے پسر دلیل بیهوش شدنش را پرسید گفت : تو مے خواهے تڪالیف یڪ هفتہ را بر معلم عرضہ ڪنے و از اضطراب نمے خوابے اما من باید تڪالیف هفتاد سال زندگے را براے خدا عرضہ ڪنم و آسودہ خفتہ ام...😭😭😭 ‍... وَ نَكْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنٰاهُ فِي إِمٰامٍ مُبِينٍ (12یس) @goranketabzedegi