📜برگی از داستان قسمت پنجاه و نهم :حراج شمعی با همه این نیرنگ بازی‌ها «بورس» قلب پایتخت‌های اروپایی بود و پول را مثل خون از شهرها و روستاهای دیگر به درون خود میکشید و دوباره به سوی آنها می‌فرستاد. قیمت سهام شرکت‌هایی که برای تجارت با آن سوی اقیانوس تأسیس شده بودند در بیشتر روزها افزایش داشت بورس در روزهای اندکی از سال کاهش قیمت را به چشم می‌دید. کالاهایی که به بندرها می‌رسیدند آن قدر خواهان داشتند که مدت زمان بسیار کوتاهی در دست تجار می‌ماندند؛ زمانی حتی کوتاه تر از زمان سوختن و تمام شدن یک شمع. در لندن حراج‌های شمعی به راه افتاده بود. نماینده شرکت هندشرقی انگلستان، در تالار حراج، شمعی را روشن میکرد و خریداران فقط تا هنگامی‌که شمع می‌سوخت فرصت داشتند با هم رقابت کنند و قیمت‌های جدیدی را پیشنهاد بدهند. در حراج شمعی لندن گاهی یک محموله ادویه یکصد هزار لیره انگلیسی به فروش می‌رفت. نخستین کشتی پرتغالی که با بار فلفل و میخک از هند بازگشت بیش از شصت برابر هزینه سفر سودآوری داشت ! میانگین سود شرکت هند شرقی انگلیس در قرن هفدهم میلادی صد درصد بود که بسیاری از سهامداران را خشمگین میکرد؛ انتظار آنها بیش از اینها بود. 📚سرگذشت استعمار ، ج 6 ص 36 🆔 @Haderoon 👈عضویت