وسط تشنگی و قحطی آب گفت لبیک به شه طفل رباب بند قنداق درید و نالید ای پدر اصغر خود را دریاب! غیرتم می کشد ای شاه غریب! که شدی بی سپه و بی اصحاب یک سه شعبه ز تو کم خواهد کرد می شوم من سپر تو به شتاب من ز گهواره دگر خسته شدم می روم بر روی دست تو به خواب پرچم تشنگی خیمه منم باب حاجات منم، طفل رباب 🆔 @hadisgraph