4.97M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
ابر ها بر سینه سنجاق شده اند شمعدانی های تشنه را آب میدهم ومیروم از اینجا میروم تا آن سوی آبادی جایی که پیچک از آلونک تنهایی بالا رفته جایی که هیچ چیز هرز نمیروید میروم تا شقایق هایم، می پزد بوی عطر نان گرم می آید تا این سر آبادی و حتی تا باغ هایم... لبخند تو چیزی شبیه است قدری بخند ای خنده هایت جان https://eitaa.com/hadithz