eitaa logo
حدیث🇵🇸
60 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
5.4هزار ویدیو
21 فایل
زکیّه_رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
کمی می خواهد😌 با لباس 🌺 و دست های حنا زده🍁 و حنایی🍁 و که خلاصه ی تمام خوشبختی های است...☺️ دلم کمی می خواهد😘 می شود یک فنجان چای کنی !😞 https://eitaa.com/hadithz
خونه سوز شب های دون کردن دم کردن چای روی والور نفتی حس لذت بخش روزگار ... https://eitaa.com/hadithz
همیشه بساط و سماور براه بود صبحانه های خونه و عطر چای و نون محلی اون نعلبکی های مثل لباس هایش اون سادگی ها هنوز هم طعم و مزه چای و نون پنیر اون وقت ها و ... صبح بخیر❄️🌧☁️💦❄️ https://eitaa.com/hadithz
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید اینجوری بگذره ی خونه باشه با ی ایوون بزرگ لب ایوون پر از گلدون هایی باشد که عاشقونه و صبح به صبح قبل بیدار شدن اهل خونه، قربون صدقشون میره و بهشون آب میده... یه حیاط پر از درخت باشه و یه حوض آبی تازه رنگ شده، وسط حیاط که شب ها، عکس بیفته شب ها داخلش ! یه تخت کنار ایوون زیر پنجره باشه و یه لحاف سنگین... از همون لحاف هایی ک وقتی میندازی روت نمیشه کشید ! از همونایی ک بوی نم و عطر خاص جارختخوابی رو میده... بعد یه روز بالاوپایین کردن حیاط و نشستن کنار حوض و بازی کردن با ماهی ها، شب بخوابی تو همون ایوون و زیر اون لحافِ سنگینِ دست دوزِ مادربزرگ بین گرم و سرد شدن و تاب خوردن زیر لحاف خوابت ببره ، صبح با بوی نم بلند شی؛ وقتی باز میکنی انقدر ذوق کنی که دلت بخواد بخوابی و دوباره بشه.‌‌.. هییییی 🪴 🌱 https://eitaa.com/hadithz
4.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابر ها بر سینه سنجاق شده اند شمعدانی های تشنه را آب میدهم ومیروم از اینجا میروم تا آن سوی آبادی جایی که پیچک از آلونک تنهایی بالا رفته جایی که هیچ چیز هرز نمیروید میروم تا شقایق هایم، می پزد بوی عطر نان گرم می آید تا این سر آبادی و حتی تا باغ هایم... لبخند تو چیزی شبیه است قدری بخند ای خنده هایت جان https://eitaa.com/hadithz
✍ به اعتماد کن 🔹پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می‌داد که چگونه همه‌چیز ایراد دارد؛ مدرسه، خانواده، دوستان و… 🔸 که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید: کیک دوست داری؟ 🔹و کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم. 🔸مادربزرگ: روغن چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه! 🔸مادربزرگ: و حالا دو تا تخم‌مرغ؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! 🔸مادربزرگ: آرد چی؟ از آرد خوشت می‌آید؟ جوش‌شیرین چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! حالم از همه‌شان به‌هم می‌خورد. 🔸مادربزرگ: بله، همه این چیزها به‌تنهایی بد به‌نظر می‌رسند. اما وقتی به‌درستی باهم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می‌شود. 🔹خداوند هم به‌همین ترتیب عمل می‌کند. خیلی از اوقات تعجب می‌کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم. اما او می‌داند که وقتی همه این سختی‌‌ها را به‌درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. 🔸ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها باهم به یک نتیجه فوق‌العاده می‌رسند. https://eitaa.com/hadithz
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بود ، همه بودند... کوچه‌ من پر از عطر شمعدونی هاست پر است از زمزمه مادربزرگ پر است از گرمی کرسی در دل سرد زمستان و قصه‌های و بی‌کینه مادربزرگ و پر است از صدای شاد و کودکانه‌ی ماست... https://eitaa.com/hadithz
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادربزرگ که بود همه بودن...🌱 زیاد سخت گرفته ایم !⁣🌺 ⁣زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک استکان چای لب سوز از دستان مهربان مادربزرگ بود ؟ که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل‌ های سرخِ پیرهنش ؟⁣ ⁣ یا کنار پنجره‌ ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدنِ بابابزرگ ؟ برای شنیدنِ صدایِ امنِ پاهایش ؟ که به دستان مردانه اش خیره شوی و دنبال دلخوشی های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی ؟⁣ ⁣ زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان‌ های سفالیِ کنارِ باغچه یا راه پله ها بود ؟! یا که استشمام عطر کاهگل و یاسی که دیوارهای آجریِ حیاط را بغل کرده بود ؟!⁣ ⁣بوی شمعدانی ها.😌 ⁣ زندگی جز شنیدن صدای آواز جغدها و جیرجیرک ها و هدهدها و لالایی شبانه ی قورباغه های کنار رودخانه بود ؟! ⁣ جز اینکه در دل گرگ و میش صبح ، با صدای آوازِ خروس همسایه بیدار شوی و اولین منظره ی مقابل چشمانت بخار کتریِ روی چراغ باشد ؟!⁣ که ببینی و گوش کنی و ایمان داشته باشی که زندگی در کمال سادگی اما پر شور تر از همیشه ، ادامه دارد ... ؟⁣ ⁣ ما از زندگی چه می خواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت ، به این پیچ و خم های ملال آور رسیده ایم ؟! #چای آشپزی #سینی #آشپزی به یاد تمام مادربزرگ ها و پدربزرگ ها یک فاتحه و صلوات نثار روح این عزیزان بفرمایید. یادشان گرامی🌱❄️ https://eitaa.com/hadithz
1.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه گوشه از خاطرات شیرین خانه مهرو... همون چراغ علاءالدینی که صدای قل‌قل کتری تو دل بهار آروممون می‌کرد، تلویزیونی که با یه کانال حال دل همه‌مون خوب می‌شد، و چایی‌هایی که کنار نخود و کشمش ، مزه‌ی مهر می‌دادن... چه خوب بود دنیای ساده‌ی قدیما، پر از آدمایی که دلشون از جنس صفا بود... یه گوشه‌ی گرم از خاطره‌های شیرین، دنیای قدیم، ساده بود و دل‌نشین. پر از آدمایی با دلای بی‌کینه و خنده‌های از ته دل... https://eitaa.com/hadithz