"اي كفر و دين فريفته ي حق گزاريت
وي عقل و عشق شيفته ي جان سپاريت
آموخت دستگيري افتادگان راه
دست بريده از كرم دستياريت
دشمن به خواري تو كمر بسته بود ليك
با دست خود به عزت حق كرد ياريت
خورشيد خون گريست به دامان صبح و شام
خون شد دل سپهر هم از داغداريت
چون قلب بيقرار كه جان برقرار ازوست
حق را قرار، تازه شد از بيقراريت
نشنيد گوش هيچكسي زاري تو را
ما زان سبب به جاي تو داريم زاريت
زان رو زحد گذشت غم بيشمار تو
تا هر دلي كند به غمي غمگساريت
غافل كه ساخت كار خود از زخم جان خويش
آن سنگدل كه زد به جگر زخم كاريت
هم پاي مرگ رفت ز جاي از صلابتت
هم چشم صبر خيره شد از بردباريت
ز آن در كنار نعش جگر گوشه ماندنت
و آن از ميان خون جگران بر كناريت
ز آن در كمال حلم و سكون كارسازيت
و آن بالهيب سوز درون سازگاريت
هم اختيار زندگيت دور از اضطرار
هم اضطرار مرگ و حيات اختياريت
وجه اميد ما به تو اين بس كه حق فزود
با نااميدي از همه، اميدواريت
اي دل فداي مهر تو از مهربانيت
وي جان نثار جان تو از جان نثاريت
مظلوم حق شهيد فتوت، قتيل عدل
ميزان دين، صراط هدايت، دليل عدل"
#به_روایت
#مهدی_امین_فروغی
@hafez_adabiyat